آرام جانم درسا آرام جانم درسا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
وبلاگ اجابت دعایموبلاگ اجابت دعایم، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

❤❤ בرسا اجابت یــڪ בعا

دخترم .....امروز من فردای من .....هر روز من .....

      دخترم امروزِ من، فردا مباد   خوابِ من ، تعبیر فردای تو باد   شب به امید گلِ فردا و فرداها ی شاد ارمغانی بر تو باد   دخترم :   عشق را با عشق معنا کردن از آنِ تو باد   پاکی و زیبایی گل های وحشی   شوق زیبای دمیدن در پگاه زندگی   رقص زیبای پریّان در خیال پرنیان   نوشِ تو باد ! دخترم امروزِ من فردا مباد! خوابِ من ، تعبیر فردای تو باد !     دخترم امروز من .....فردای من .....هر روز من ....... پانزدهمین ماه شکوفا شدنت را تبریک میگویم .......
23 آذر 1391

گل من ........

سلام و صد سلام به شما دختری شیرین زبون و شیرین کارم .....و شما دوست جونیای خودم     این روزا درسای گلم شما مریضی و بی حوصله ...... راستی چند روز پیش دو تا دندون دیگه هم درآوردی و شدی چهار دندونه ....... الان هم سرفه های بدی میکنی ...... فک کنم دوباره دندون داری ..... انگاری قبل از دندون درآوردن یه سری سرمامیخوری ....... بازم بهتره از اسهال گرفتنه ...... اما خیلی خیلی لاغر شدی ......... ایشالا زود این نیشا هم در میاری و راحت میشی عزیزم .......     و بعد هم شما دوست جونام چطورین ؟؟؟؟؟؟ نی نی های گلتون خوبن ؟؟؟؟؟؟ دلم واسشون یه ریزه شده بود ...... حالا یکی یکی میام دیدنتون ..... راستی...
23 آذر 1391

گذر زمان وووووو خاطرات شیرین .......

سلام عزیزم ....... زندگی در حال گذره ....... شما روز به روز بزرگتر وشیرین تر و شیرین تر میشی ....... ومن از بودنت سرمست از خوشی ........ این روزا کارایی و حرکاتی میکنی ......زیبا و گاه غافل گیر کننده ....... البته فک میکنم تموم مامانای نی نی وبلاگی این لحظات رو تجربه کردن ....... چون هزار ماشاالله ...... اینقده باهوش و غیر قابل پیش بینی هستین که ما گاهی میشم یه علامت سوال گنده .....انشاالله همیشه همین طور پر چنب و جوش و زیبا وسالم وشاد باشین ...... حالا واسه اینکه بیشتر متوجه منظورم بشی یه چندتا حکایت کوتاه واست تعریف میکنم ......خوب شروع کنیم ....یک ...دو ..... سه .....   درسا گلم وقتی از خواب بیدار...
23 آذر 1391

کودکان و محرم 1391 ( مسابقه )

ژورنال دنیای نفیس http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1414.php تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟ با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟ خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی بگذارید به سن علی اکبر برسد دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد شعله ور میشود این ...
7 آذر 1391

لحظه های دلتنگی ........

دوستان و دخترک همچون برگ گلم سلام ...... عزاداریهاتون قبول درگاه الهی انشاالله ........ دخترکم ....... الان که دارم این متن رو مینوسم ساعت 12.45 بامداد روز یکشنبه س ...... روز عاشوراس .....عزیزم شما الان خوابی ....... یه خواب آروم یه خواب زیبا ....... داشتم تلویزیون نگاه میکردم ....... روضه خوانی داشت با ناله میخوند ....... از بی تابی های حضرت زینب میخوند ...... از ناله های های رباب از ناله های طفل سه ساله امام حسین ....... یکدفعه دلم گرفت ...... انگاری داشت پاره پاره میشد ....... نتونستم تحمل کنم اومدم ..... بالای سرت ......نگات کردم و بوسیدمو بوییدمت ....... وای که چقدر سخته یه لحظه خودمونو گذاشتن به جای رباب به جای ...
5 آذر 1391

معجزه ای به وسعت نام حسین (ع)

سلام عزیزم ..... دخترکم ..... عشقم ببخش مامانی ..... این روزا دست و دلم خیلی  به نوشتن نمیرفت .... دست خودم نبود ..... آسمون زندگیمون مثل هوای این روزا بدجوری ابری شده بود ..... اما هر چه میبارید ابراش سیاهتر میشد ..... تمومی هم نداشت ..... اما امروز آسمون باریدن گرفت درست مثل زندگیمون اما یه بارش عالی یه بارش رحمت یه بارش زیبا .... یه معجزه یه معجزه به زیبایی تولد تو ..... وای عزیزم از بس خوشحالم طبع نثر نویسیم گل کرده .... همچی طبعم لطیف شده....... بهتره از اولش بگم از اون روزای بد و این صبح دلپذیر که تا پایانش زیباتر هم شد ...بحمداله والا جونم برات بگه ....... بعد از عمل بابا بزرگ حسین .... سه باره...
23 آبان 1391

روزی که مامام ضایع شـــــــــــــد ......

سلام سلام ..... اول به شما دوستان گلم ...... عیدتون مبارک امیدوارم این سه روز تعطیلی بهتون خوش گذشته باشه ....... مخصوصا" به سید کوچولو هامون .... ... و بعد هم سلام به دختری نگین انگشتری ..... ای جون کم کم دارم شاعر میشم ها ....... اما ماجرای ضایع شدنم از این قراره که ....... جمعه ساعت4.30 خونه خودمون مامام و بابا و درسا مامام در حال شیر درست کردن برای درسا ....... بابا در حال نوازش کردن موهای دختری ..... درسا در حال دیدن عمو پورنگ ....... بابایی  با دیدن برنامه عمو پورنگ یاد بچگی هاش میفته و زیر لب زمزمه میکنه ..... عمو ...
14 آبان 1391

ای بوی هر چه گل ..........

بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم،  که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانی...
8 آبان 1391

تو چقد شیرینی ..... به دلم میشینی .......

اول سلام و عیدتون مبارک دوستان خوب خوبم و بعد پوزش بابت رمزدار شدن پستا که سر یه فرصت مناسب دلیل این کارو توضیج میدم انشاالله ..... البته فقط پستایی که عکس دختری رو میذارم رمز دار میشه ..... پس سعی میکنم عکسای دختری رو هر چند پست یه بار بذارم بصورت یه جا که خیلی هم پر رمز و راز نشیم ........ و بعد سلام دختر گلی .....شیرین مامان که این روزا بجز گاهی وقتا که یه کمی طوفانی میشی مثل نباتی ..... قندی ...... عسلی عزیزم امروز این پستو میخوام اختصاص بدم به پیشترفت کلامی شما که هزار ماشاالله روز به روز پیشترفتت قابل توجه ...... پس بیان با هم همراه بشیم .... اول از همه بابا ------- همون...
6 آبان 1391