آرام جانم درسا آرام جانم درسا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
وبلاگ اجابت دعایموبلاگ اجابت دعایم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

❤❤ בرسا اجابت یــڪ בعا

روزی که مامام ضایع شـــــــــــــد ......

1391/8/14 11:14
نویسنده : مامان בرسا
1,805 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام ..... اول به شما دوستان گلم ......

عیدتون مبارک امیدوارم این سه روز تعطیلی بهتون خوش گذشته باشه ....... مخصوصا" به سید کوچولو هامون .......

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

و بعد هم سلام به دختری نگین انگشتری ..... ای جون کم کم دارم شاعر میشم ها .......

اما ماجرای ضایع شدنم از این قراره که .......

جمعه

ساعت4.30

خونه خودمون

مامام و بابا و درسا

مامام در حال شیر درست کردن برای درسا ....... بابا در حال نوازش کردن موهای دختری ..... درسا در حال دیدن عمو پورنگ .......

بابایی  با دیدن برنامه عمو پورنگ یاد بچگی هاش میفته و زیر لب زمزمه میکنه ..... عمو عمو زنجیر باف ....... بعله ...... وووووووو

درسا گوشاش بسان اکیوسان تیز میشه ...... بابا دوباره همانطور که داره نوازش میکنه خرمن موهای دختری رو  .....عمو عمو زنجیر باف ....... قبل از اینکه بابا بگه بعله ...... درسا با تاکید فراوان نع ( نه )

بابا با خنده نه عزیزم ...... اینو باید بگی بعله ...... عمو عمو ووووووو ....... بازم درسا نع   و بازم نع   نع نع

تا اینجای کار که خبری از ضایع شدن مامام نیست ...... پس بریم ادامه ماجرا

یکی دو ساعت بعد

مامانی و درسا توی خونه تنهان ..... درسا روی تاب ...... مامان تصمیم میگیره در ادامه تلاش بی وقفه بابا شروع کنه به تعلیم عمو زنجیر باف معروف .......

پس

عمو عمو زنجیرباف ..... درسا نع ..... نه عزیزم نه گلم ..... شما اینجا باید بگی بعله ..... کی بلده ..... کدوم دختری بلده بگه بعله ..... خلاصه یه 40 دقیقه ای ادامه داشت این تلاش ..... تا اینکه ..... مامانی که انگاری از جنگ برگشته ..... خسته و کوفته روی میل ولو میشه و یواش برای آخرین بار میگه عمو عمو ....... درسا اَاِ   .......مامان که واقعا" انگاری پیروز یه نبرد بزرگ شده ..... چند بار دیگه تکرار تکرار تکرار میکنه و دختری دیگه یه پا اوستا شده و میگه اَاِ ........

خلاصه با اومدن بابا ..... بابا هم خیلی خوشحال میشه و با هم میریم دیدن بابا بزرگا و مامان بزرگا

جایی نرو  و نرید داریم نزدیک میشیم ........

بعد از سلام و احوال پرسی ..... بابا بزرگ ابراهیم و بقیه  .... همه دور همیم ..... از شما چه پنهون مهمون هم که ما رو در بایسی داریم هم بود ...... بابا با افتخار خبر از بعله گفتن دختری به جای نه های همیشگی میده و به مامام اشاره میکنه ........ شروع کن ...... همه با چشم به دهان مامام .....

مامام ....... عمو عمو زنجیرباف ...... درسا که انگاری تا حالا این شعرو نشنیده .....خیره خیره کمی نگاه میکنه ..... و بعد با تاکید فوق فراوان یه نـــــــــــــــــــــع  جانانه  ..... همه برمیگردن و به ماما م نگاه میکنن ..... مامانی که حسابی ضایع شده ..... به درسا یادآوری میکنه درسایی الان تو ماشین خوندیم با هم ..... بعله عزیزم ...... یادش رفته بچم ..... الان یادش میاد ..... درسا بعله عزیزم ..... درسا زیر لب اَاِ ......  آره گلم ..... یادش اومد ..... دوباره درسایی عمو عمو زنجیر باف ........ درسا اینبار خیلی واضع و سریع و بدون لحطه ای مکث میگه نــــــــــــــــــــــــع ......دیگه ضایع شدن مامان تکمیل میشه ....... و مامان سعی در خندیدن و گفتن حرف های الکی برای عوض شدن جو میکنه ...... اصلا" عمو زنجیرباف به ما چه که زنجیر و بافتی  ......بعدش اینهمه زحمت کشیدی انداختی روی دیوار خراب شه ..... نه مامان ما با عمو زنجیرباف چه کار ........ فرقش یه بعله و نه دیگه ......

ولی یه سوال کوچول موچول ..... مامام چرا بعدش که اومدیم بیرون توی ماشین دوباره اَ اِ  چای نع رو گرفت گلم ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

راستی

خواهر کوچولوی خودم مرجان عزیز وب زنده باد این عاشقانه

ممنون بابت هدیه با ارزشت عزیزم انشاالله همیشه موفق باشی

هدیه مرجان جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (69)

مامان وندا
14 آبان 91 1:59
امان از این فسقلیها که فقط میگن نـــــــــــــــــــــــه....اشکال نداره مامانی با یه شیرین کاری یادت میره می بوسمت عزیزم


قربونت برم آره راست میگی همون موقع فراموش کردم ای دلبری میکنه آدم یادش میره
سودابه
14 آبان 91 2:09
سلام عزیزم عیدت مبارک


ممنون مامان سودابه عزیزم عید شما هم مبارک
مامانی
14 آبان 91 6:47
ای جان دلم دخملی باز شیرین زبون شده

عیدت مبارک عزیزم


قربونت برم اومدم عید شما هم مبارک
مامان
14 آبان 91 7:28
سلام عزیزم – بروزم من و طه پسرم منتطرتونیم


اومدم گلم
مامان نوژا
14 آبان 91 8:13
خیلی کارش با مزه بوده


بعلـــــــه و ما هم کلی ضایع شدیم
دخترم عشق من
14 آبان 91 9:02
ای درسای شیطون .. دلم میخواد محکم ماچش کنم قربونش برم ... مژگان جون عیدت مبارک


زنده باشی عزیزم باشه من محکم ماچش میکنم ممنون عزیزم
مامان نوژاجوني
14 آبان 91 10:43
دست خودشون نيست اصلا انگاري خوششون ميادكه ضايمون كنن.قربون اون شيرين زبونيت برم


ای بابا شما هم ...... نه باید یه گروه ضایع شده ها تشکیل بدیم .....زنده باشی عزیزم
مامان احسان
14 آبان 91 11:00
سلام گلم ماشالله به این گل دخترونخیلی با مزه نوشتی مامانی


قربونت برم عزیزم ......
مام پارسا
14 آبان 91 11:09
قرررررررررررررررررررررررررربون جیگرم برم من الهی
مامانی حسابی ماچ بارونش کن
در مورد سوالت هم که آخر پرسیدی.... خب معلومه دیگه ... قصد درسایی فقط و فقط ضایع کردن مامانی بود و چون توی ماشین دیگه کسی نبود تا درسایی بخواد ضایعت کنه تصمیم گرفت درستش رو بگه


مامی خیلی بدی ...... اما راس میگی ..... تو خونه ازش هر چی پرسیدم راستشو میگفت امان از دست این وروجکای شیطون
مامان یاسمن ومحمد پارسا
14 آبان 91 11:11
سلام عزیزم:واقعا شما شیطوناچه لذتی می برید از ضایع کردن مامانا مامانی درکت میکنم بارها این اتفاق برام افتاده


قربونشون که ضاهرا" همشون با هم همکاران
مامان آرشام
14 آبان 91 11:25



ممنون عزیزم
مامان آرشیدا قند عسل
14 آبان 91 12:15
اصولا این فسقلکها ساخته شدن واسه ضایع کردن مامای و بابایشون بی خیال سخت نگیر بچه است دیگه بچه ام!!!


ای بابا همه مون اینکاره ایم ..... قربون این فسقلی ها برم که کاری بجز این ندارن
سارا
14 آبان 91 12:34
آفرین درسا کوچولو که از حالا رفتی تو کاره ضایع کردن



باشه باشه سارا جون آفرین ؟؟؟؟؟؟ نوبت ما هم میرسه
marjan
14 آبان 91 13:17
الهیییییییییییییییی پس بلاخره رسید به دستتون؟


آره عزیزم دست گلت درد نکنه
زهره مامان آریان
14 آبان 91 14:19

اصلا بچه ها همشون همینطورین.تا جلو جند نفر میرسن یه طوری رفتار می کنن انگار هیچی بلد نیستن و تا حالا هم نشنیدن.حالا تا دوباره تنها شی مثله بلبل سخنرانی می کنن.


آره بخدا وای این درد دل همه ی مامان و بابا هاس بخدا فداشون که همه مثل همن
مامان فاطمه
14 آبان 91 16:10
خاله جون چرا مامان رو ضایع کردی.



چون خیلی دوس دارم این کارو بکنم یعنی همه ی ما نی نی ها دوست داریم خاله ایی
مهتاب
14 آبان 91 20:06
خیلی بامزه بود خاطرات دخملی که گوله نمک


ممنون عزیزم
مامان محمد و ساقی
14 آبان 91 20:17
سلام عزیزم
عید شما مبارک
خیلی پست باحالی بود.ای درسایی شیطون و دوست داشتنی
مامانی مزش هم همینه که اینطوری بگن.من خیلی دوست دارم.


سلام عید شما هم مبارک عزیزم ..... ممنون عزیزم آره راس میگی همیشه و همه جوره بامزه هستند ..... ما هم خیلی دوستتون داریم
سمی مامان امیرین
14 آبان 91 23:12
اصلا این خصلت بچه هاست که ماماناشون و ضایع کننقربون این دخمل شیطون.


سمی جونم شما هم پس ما همه یه بارشده امتحانش کردیم
مامان یاسمین زهرا
15 آبان 91 0:34
درسایی منم یکیشو دارم استاد ضایع کردنه هاااااااااااااااا


آی وای شما هم
مونا مامان امیرسام
15 آبان 91 0:50
عزززیزم .این فسقلیها دقیقا تو جمع برعکس کاری که ازشون میخوای انجام میدن.
موش بخوره تورو خوشگل خاااااااانوم


آره دقیقا" ...... قربونت برم
الهه مامان یسنا
15 آبان 91 1:54
جونممممممممممممممممممم
بچه ها همینن درست جایی که نباید ضایعت میکنن این تازه اولیش بودبزرگتراش تو راهن منتظر باش. ما که از بس ضایع شدیم ترجیح میدیم توی جمع اصلا از دختری تعریف نکنیم چون استاد ضایع کردنه


آی وای من یعنی از این بزرگتر ..... منم همین کارو میکنم دیگه تعریف معریف تعطیل
mamanebaran
15 آبان 91 9:32
الهييييييييييييييييييييي قربون اون نعععععععع گفتنت بشم من ، عاشقه همين حركتاتونممممممممممم چقدر شماها ناز داريد آخه


خدا نکنه زنده باشی عزیم
marjan
15 آبان 91 12:08
سلام مامان درسایی من به روزم خوشحال میمش بیاین


اومدم مرچان گلم
مامان آراد(خاطره)
15 آبان 91 15:40
جونمممممممم...قربون نعععععع گفتنت...مامانی در عوض براتون یه خاطره شیرین شده...هر وقت عمو زنجیر بافو شنیدین ازش لذت میبرین


ای جوووووون راست میگی ممنون
مامان زهرا
15 آبان 91 16:46
اشکالی نداره دوست جونی

ولی در عوضش خاطره اش را هر وقت یادت اومد کلی می خندی


باشه ..... هر چی شما بگی عزیزم ......
مامان محمدرهام جون
15 آبان 91 20:51
عیدتون مبارککککککککککککککک

مبارک باشه دخملی با یه عالمه 2توی سنش.خیلی جالب بود.

مامانی غصه نخور این فسقلیها همشون مامان ضایع کنن


مرسی گلم ...... ممنون عزیزم ..... ای وای شما هم .....
سمیه مامان ارین
15 آبان 91 22:26
سلام عیدتون مبااااااااااااارک

عزیزم من رمزای مطالبت رو ندارم اگه دوست داشتی بهم بده دخمل شیطونت رو ببوس


ممنون گلم باشه عزیزم اومدم
سیدمهدی
16 آبان 91 2:45
سلام .عید شمااااااااااا مبارک من اومدممممممممممممممممم


عیذ شما هم مبارک میام پیشتون
مامان ثنا و ثمین
16 آبان 91 9:44
عیدتون با تاخیر مبارک.
قربون نه گفتنت عسیسم


ممنون عزیزم ..... زنده باشی
مامان مهنا
16 آبان 91 13:44
ضایع شدنت صاف تو حلقوووووووووووووومم
خخخخخخخخخخخخخخخ


قربونت محبت داریخخخخخخخخخ


مامان مهنا
16 آبان 91 14:32
چ دل خجسته ایی داریا


مرسی شدیم
مامان ملینا
16 آبان 91 15:43
آره والا این فسقلیها عادتشونه هر وقت دلشون بخواد آدمو ضایع کنن از به بعد باید برعکس تعریفشون کنی شاید درست بشن


آی بابا بیا همه یه گروه تشکیل بدیم پس این کارن همه ی نی نی ها ..... وای بر ما .... آره همین کارو بکنیم شاید درست شن
مامان کورش
16 آبان 91 16:41
سلام عزیزم عیدتون مبارک هیچ کس مثل این فسقلی ها نمیتونه حال مارو بگیره

ممنون عزیزم عید شما هم مبارک ..... هی وای من شما هم
مامان تارا
16 آبان 91 21:42
اکشال نداره مامانی ماها عادت داریم ضایع بشیم اونم از طرف این نیم وجبی ها

اجازه میشه ماهم رمز داشته باشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آره شما هم ...... اومدم گلم
زری مامان مهدیار
16 آبان 91 22:52
ای جانم درسا خانوووووم
مامانی ناراحت نباش یه جا خوندم که بچه ها از امتحان پس دادن اصلاً خوششون نمیاد و گاهی اوقات عکس العمل به خرج می دن و اشتباه جواب می دن
نتیجه اینکه: این اتفاق بارها و بارهای دیگه تکرار می شه و باز هم ممکنه گل دختر مامانی رو با عرض شرمندگی ضایع کنه


حونم پس خودمو آماده کنم نه ..... حالا حالاها ضایع شدن راست کارمه نه
مامان پریسا
17 آبان 91 2:17
سلام گلم.
عزیزم باید به اصل مطلب توجه کرد که چرا درسا جون نمیخواد این عمو زنجیر رو ببافه

بفرمایید تولد


آره راست میگی شاید بچم واسه اینکه زنجیراش خراب نشه اینکارو کردم ..... اومدم عزیزم
ماندا
17 آبان 91 10:26
اي جونم عزيزززززززممممم كلا فكر كنم بچه ها در اين كار تبحر دارن:


آره عزیزم خیلی خیلی ضایع کردنو رو دوست میدارن
ماندانا
17 آبان 91 10:29
ماماني ميشه يه فضولي كنم؟ شما ساكن كدوم شهر هستيد؟ ببخشيدا خوب چيكار كنم يه دفعه اي حس كنجكاويم گل كرد دست خودم نبود


خدا نکنه ماندانا گلم چرا فضول ...... خوب میدونی که من خوزستان هستم ....... شهر ما تا اهواز یک ساعت راهه و پتروشیمی داره ...... حالا خودت پیدا کن خانمی .......
مامان ریحانه
17 آبان 91 18:20
اااااااای جانم با این شیرین زبونیهای این دختر. ماشالا. ایشالا که اینجوری نیست و ضایع نشدی. همون موقع لابد چقدر از این شیرین زبونیش قند تو دلت آب شده نه؟ فدای این دخمل ناز


قربونت برم عزیزم ضایع که شدیم ولی اون قنده که میگی واقعا" آب شد تو دلم ...... زنده باشی
مامان نفس طلایی
17 آبان 91 19:08
سلام عزیزم
عجب بله و نه ی خاطره انگیزی


بعلــــــــه مامان نمیدونی این جیگرا چه میکنن با این نه و بعله
marjan
17 آبان 91 23:39
مامان درسایی.........ممنونم که اینهمه به من لطف دارین!وممنونم از دعای قشنگی که برام کردین!
راستی من به روزم خوشحال میشم بیاین


قربونت برم عزیزم انشاالله همیشه خوش باشی اومدم خواهر کوچیکه
سپیده
18 آبان 91 0:34
واسه درسا


قربونت برم سپی گلی
ستاره زمینی
18 آبان 91 8:33
عزیزم .
حالا چرا نع؟؟؟
امون از دست شما استاد ضایع کردن مامانی ها


مامانی با نع عجب حال میکنن ...... نمیدونم توش چی دیدن
مامان مهراد
18 آبان 91 20:20
آخ جانم. مامانی چرا ضایع بشی؟نزن این حرفها رو؟
دخملون خواست شعر رو به طور کل عوض کنه. شما رو ضایع نکرد که . شاعر اولیه عمو زنجبر باف رو ضایع کرد


آره راس میگی ها ...... اون ضایع شد نه من
مامانی
19 آبان 91 7:23
سلام عزیزم خوبی مامانی؟
بروزم من و پسلی منتظرتیم



اومدم دوست گلیم
سپیده
19 آبان 91 15:38
با سلام. ثبت شد. لطفا تبلیغ نفرمایید تا دوستان به سلیقه خودشان انتخاب کنند. با تشکر
http://koodakeman91.niniweblog.com/


چشم عزیزم تبلیغ نمیکنم ممنون که عکس دومی رو قبول کردی
مرجان مامان آران
20 آبان 91 1:17
ناز بشی تو دختر گلللللللللللللللللل و عسلللللللللل


ممنون عزیزم
مامان کیارش
20 آبان 91 7:47



ممنون مامان عزیز
ستاره زمینی
20 آبان 91 9:25



ممنون عزیزم
مامان پریسا
20 آبان 91 13:52
سلام گلم.ممنون که اومدی الان هم تشریف بیارید چون عکس های تولد رو گذاشتم


اومدم عزیزم
مامان مهراد
20 آبان 91 14:05
سلام مامان درسا. آخه من انقدر ناشیم که چه می دونم خصوصی کجاست.50 بار این وبلاگتون رو رفتم بالا اومدم پایین تا ی خصوصی پیدا کنم.پیدا نکردم که نکردم.این وبلاگم هم دوستم درست کرده.زحمت میکشم میام خاطرات مهراد و می نویسم میرم بقیه کارها با دوستمه


قربونت برم میام واست توضیح میدم دوستم
ماناز
20 آبان 91 20:55
سلام دوست خوبم از بابت این موضوع زیاد ناراحت نباش تا جایی که ما با درسا خانم اشنا هستیم بدون حکمت کاری را نمی کنه حتما وقتی بزرگ شد توضیح کارش را می دهد. راستی بابت پاسختان در پرسش وپاسخ ممنونم اگر امکان دارد عنوان فارسی ان پست را بفرمایید من پیدایش نکردم .پستی که برای تنها گذاشتن بچه ها در وبلاگ بیا تو ببین چه خبره راهنماییم کردیدممنونم گلم.


آره والا این وروجکا کاری رو بدون علت انجام نمیدن باشه ماناز جان منتظر میمونم ..... عزیزم میام برات توضیح میدم .....
زهره مامان آریان
20 آبان 91 23:49




آره بخدا صورت منم خیلی خنده دار شده بود مامانی
مامان امیرمحمد
21 آبان 91 8:01
تو این سن معمولا بچه ها کارشون همینه دیگه ... تا با هم تنهاییم بلبل زبونیشون تمومی نداری ... حالا وقتی قرار پیش یکی دیگه شیرین کاری کنن همون ضایع شدن مامانی و بابایی پیش میاد ... یک کم بزرگتر شه بهتر میشه ... دیگه همه جمع میشن تا شاهکارهای درساجون و ببینن ...


عزیزم راست میگی جالا داره عاقلانه تر عمل میکنه
ستاره زمینی
21 آبان 91 8:14



ممنون عزیزم
مامان خورشيد
21 آبان 91 9:20
سخت نگير. كلا تموم تلاششون رو مي كنن كه كاري انجام بدن كه استقلال راي اونا رو نشون بده و هرچه اصرار بيشتر باشه تلاش اونا هم بيشتر ميشه.


باشه چشم .....آره میدونم منم بخدا جز کوتاه اومدن راهی ندارم
مامان تارا و باربد
21 آبان 91 12:55
ای شیطون فسقلی با همه شوخی با مامی هم شوخی نکن ازین کارا


قربونت برم اول و آخرش با مامی بیشتر حال میده شوخی کنه
مامان مهنا
21 آبان 91 18:03



ممنون عزیزم
مامان آمیتیس
22 آبان 91 2:23
قربونت برم درسا کوچولو دختر منم بعضی وقتا ضایعم میکنه


زنده باشی دوست عزیزم ..... ای وای شما هم
مامان فاطمه
22 آبان 91 11:32
سلام عزیزمم جالب بود
همین تغییراس که کوچولوامونو خلاق بار میاره
آفرین درسای خوشگل خاله
دوستتدارم
به ماهم سربزنید

ممنون عزیزم راس میگی میام پیشت
مامان آرشام
22 آبان 91 13:23



ممنون عزیزم
مامان متین
24 آبان 91 21:52
سلام خانمی.آپم .خوشحال میشم بیای.


چشم گلم اومدم
مام پارسا
25 آبان 91 5:11
مامانی برو خصوصی


رفتم عزیزم
عاشق باران
25 آبان 91 16:16



مرسی عزیزم
مامان آرین
26 آبان 91 7:53
ای جانم درسا خانم گل.خدا حفظش کنه دنیای شیرین این فرشته ها عالمیه دیگه مامانی.من عاشق نههه گفتناشونم.
ممنون از اینکه به ما هم سر زدین.


ممنون عزیزم ....... انشاالله .....
مامان علی مرتضی
30 آبان 91 22:28
درکت میکنم عزیزم اون لحظه چی کشیدی


خیلی خیلی سخت بود ولی الان بهترن خداروشکر
مامان بردیا
3 آذر 91 16:12
به ما هم سر بزنید


چشم اومدم
خاله سارا مامان مهرتاش کوچولو
12 آذر 91 9:05
الهی ... خیلی بامزه بود
کاشکی منم اونجا بودم و کلی لذت می بردم از بازی با درسا جون
ایشالا همیشه شاد و خوشحال ببینمتون و از اتفاقای بامزه برامون بگی


قربونت برم عزیزم