واکسن 6 ماهگی ......
گل خانمی سلام عرض کردم ....
اولا" این عکسو شیوا جون دختر خاله به مناسبت شش ماهگی شما گلی مامان درست کردن . دستت درد نکنه شیوا جونم . دوستت دارم .
امروز شما خانمی بازم به کمک و یاری خاله فرزانه تونستی واکسنتو بزنی .و من و بابایی هم طبق معمول .....و بعد هم سری قبل که رفتیم واست گفتم که یه پسمله خوشگل و چشم آبی رو زدی . ولی امروز یه دخمله 8 ماهه چشم آبی همچی تیز کرده بود واست و هر دم یورش میوردن که شما رو بزنن . من نفهمیدم شما با چشم آبی مشکل داری یا اونا با شما . نمیدونم .
و بعد
اومدیم خونه . هر کاری کردم نمی خوابیدی و میخواستی بزارمت زمین که سینه خیز بری . منم نگران بودم که نکنه پاهات درد بگیره آخه هر دو پات واکسن زدی . خلاصه پیروز شدی و گذاشمت زمین . اما یه خرده که میرفتی جلو . پاهات درد میگرفت و گریه میکردی . منم دوباره بغلت میکردم و شما دوباره میخواستی بزارمت زمین و ..........
حالا خوابیدی از عصر بیقراری میکردی . بدنت داغ و سرد میشد .خیلی نگرانت هستم . مشخصه درد داری . خوابی اما دم به دقیقه میپری . فدات بشم مامانی . دیگه راحتی تا یک سالگی .امیدوارم امشب تا صبح راحت بخوابی . دوست دارم عزیز مامان یه دنیا بوس .
راستی وزنت 7 و 950 بود و قدت 79 سانت .که خانم پرستار خیلی راضی بودن .