بوسه و تعظیم به کتاب آسمانی ......
سلام گل من ......
عزیزم چقده خوشحالم دوباره تونستم واست بنویسم ...... عزیزم این روزا اینقده ماه شدی و کارات با مزه شده که نمیدونم چطور تا حالا نخوردمت .
گل من ..... من و بابا از بدو تولدت یه قرآن جیبی با جلد بسیار زیبا ...... رو هر شب موقع خواب میزاریم بالای سرت .....ولی قبلش یه تعظیم و یه بوسه نثار کتاب آسمانی میکنیم و از خدا بخاطر داشتنت شاکر میشیم .......
حالا تصور کن شما با تکرار این کار چطور ما رو غافلگیر کردی .....
شب ساعت ١١.٥ بود و و شیرتو واست آماده کردم و دادم دستت تا بخوری خوردی و آماده خواب شدی ...... چراغ خواب رو روشن کردم و بابا بالای سرت نشست و طبق معمول هر شب واست قصه میگفت و همین طور دستی به موهای نازت میکشید ..... اون شب بابا یادش رفت قرآن رو ببوسه و بذاره بالای سرت ...... بابا صدام کرد ..... مژگان بیا ببین درسایی داره چکار میکنه ؟
بدو اومدم دیدم قرآن رو برداشتی هی دستتو میذاری روی سینه ت و یه کم خم میشی .... بعد پستونکتو برمیداشتی یه بوسه زیبا نثار کتاب آسمونیمون میکنی و بازم دوباره پستونکو میذاری تو دهنت ........ بعد نوبت ما شد .... قران رو جلومون گذاشتی و میخواستی ما هم تکرار کنیم ..... وای که از ذوق زیاد .... فقط اشکام میریخت .... اینقده گریه کردم و از خدا مهربون صاحب قرآن خواستم همیشه نگه دارت باشه ..... دوستت دارم نمیدونم و نمیتونم بگم چقدر ولی اینو بدون که بیشتر از جونم .... خیلی بیشتر .......