هورا به من و بابا
بله خانم گل . امروز بالاخره بعد از حدود ٦ ماه تونستیم من و بابا شما رو حمام کنیم . البته نه به خوبی خاله . ولی خوب برای اولین بار بدک نبود. قضیه هم از این قرار بود که شما گلی مامان میخواستی خودت شیشه رو بگیری . منم گذاشتم امتحانی ببینم میتونی . اولش گرفتی و خوب بود ولی چند لحظه بعد دستات خسته شد و شیر بجای دهن کوچولوت . تشریف بردن تو گردن و گوش و مو های سرکارخانم .
بابایی هم تازه اومده بودن اول تصمیم گرفتیم . بریم خاله جون رو بیاریم . اما بعد خیلی خیلی به خودمون جرات دادیم و شما رو بردیم حمام . خلاصه با کمک بابا و عروسکات و همکاری شما . خمامت کردیم و کلی هورا شدیم .
بعد از حمام به خاله زنگ زدم و این موفقیت رو بهش اعلام کردم . که کلی خوشحال شد.
اما نمیدونم چرا خاله وقتی حمامت میکرد . اینقدر صورتت تمیز و مرتب میشد.اما امروز با اینکه رو شستنت خیلی وسواس به خرج دادیم . اما تغییر چندانی نکردی ......
ای وای فهمیدم ما اصلا" صورت شما رو فراموش کردیم بشوریم .انشاالله دفعه بعد .