بزن قدش
سلام مامان .این روزا داری کم کم معنای شیطنت بچگی رو میفهم . کمی شلوغ و بازیگوش شدی . دیگه خوابت داره کم و کمتر میشه . لثه هات خیلی اذیتت میکنه . سینه خیز میری و البته خیلی کند و زود خسته میشی . اما وقتی چیزی رو میبینی که ازش خوشت میاد . به هزار زحمت خودتو بهش میرسونی . با اون دستات که من عاشقشونم برش میداری و به دهن میکشی .
دیروز خاله جون اومدن خونهمون تا بهمون سر بزنن . خاله جونی فرزانه که سه تا پسر داره . وید طولایی در بزرگ کردن بجه ها . آخه بنده خدا هرگس که بجه داره میشه . سریع از اون میخواد چند روزی پیشش باشه تا یه خرده ازش بچه داری یاد بگیره .
وقتی یه خرده با شما بازی کردو شما خانم هم طبق معمول شروع به لبخندو دلبری کردن کردی . گفت مامانی میخوام به دخملیم . دست دادنو آموزش بدم . آخه پسرام تو همین سن بودن که یادشون دادم . فقط کمی حوصله میخواد .تکرار . منم که چشمم آب نمیخورد شما یاد بگیری . گفتم باشه این گوی و این میدان . منم میرم به کارام برسم . و شما دو تا خانمو تنها میذارم .
توی آشپزخونه بودم و به کارام میرسیدم . اما گوشه چشمی هم داشتم به شما که یکی استاد بود و یکی شاگرد. درسایی عزیزم دست بده . خاله دست بده .و بعد دستتو بلند میکردو کمی هم تکون میداد.
یه ساعتی گذشت . من حسابی مشغول بودم و داشتم لباسای اتو شده تو تو کمدت جا میدادم که دیدم خاله با بادی بر غبغب و لبخندی به نشانه ی پیروزی . در حالی که شما رو در بغل داشتن . اومدن و بهم گفتن مامان مژگان نمیخوای به دخترم سلام کنی . گفتم . چرا نخوام . سلام گل خانم با خاله خوش میگذره . وای گل مامان به محض شنیدن . کلمه سلام دست خوشگلتو بلند کردی و بهم دست دادی بعد هم با زحمت زیاد کمی تکون دادی . خدایا نمیتونم بگم چقدر ذوق کردم . فقط به آغوشت گرفتمو و بوست کردم .
خواستم یه تلفن دو فوریتی به بابا بزنم . خاله نذاشت و گفت .بابا ولش کن گناه داره . یه دوساعت دیگه خودش میاد . منم تصمیم گرفتم تا اومدن بابا جونی صبر کنم .
بابا جونی که اومد نوبت من بود که با افتخارو بادی بر غبعب و لبخندی پیروزمندانه برم چلوش ازش بخوام بهت سلام کنه . بابا هم گفت سلام دخترم که بازم شما ......
بعد از کلی غش و ضعف رفتن بابا . دیگه بابا جونی ول کن نبود .
به بابا سلام کن دخترم
عزیزم دخترم سلام
آقای همسایه . خانم همسایه . خاله و گاهی هم من
دیگه آنقدر تکرارش کردیم که خودت بدون شنیدن سلام . بهمون دست میدادی .
مامانی ببخش . اما ما آنقدر دوست داریم که یه کار جدید که یاد میگیری آنقدر ذوق زده میشیم که گاهی زیاد روی میکنیم .
امیدوارم ببخشی و بذاری به حساب عشق ما به شما .
دوستت دارم . و همیشه شاکر خدا برای وجود شیرین و پر مهرت