بخور نخورای درسایی ............
سلام خانم خانما
خوبی گلم ؟ عزیزترینم ...... خیلی وقته در مورد احوالاتت چیزی ننوشته بودم ...... پس تو این پست میخوام کمی در مورد بخور نخورات بنویسم گلم ........
اول احوالات بخور بخور که البته این روزا زیاد تعریفی نداره و مامانی همش داره غصه میخوره ...... جونم واست بگه ....... فرنی و حریره بادوم رو دوس داری نه بهتره بگم خیلی دوس داری و گاهی وقتا .... وقتی تموم میشه .... تو ظرفو نگاه نگاه میکنی و اگه چیزی تهش مونده باشه ..... اشاره میکنی که آره یه ذره به جداره ظرف مونده اونم بده بخورم ...... منم دلم میسوزه دوباره واست میکشم ....... سیبو دوس داری و میخوری ....... واست رنده میکنم آخه شما دندون نداری که ........ هلو رو بگم که هلو رو ازمن بیشتر دوس داری ..... وقتی میبینیش ..... چشات برق میزنه ....... برنج سفید غذای خودمونو خیلی دوس داری البته فقط فقط میخوای خودت بخوری ...... میزارم واست تو بشقاب ...... و قاشق یه وری هم بهت میدم ...... خیلی شیک بشقاب رو روی سفره یا هر چیزی که زیرشه خالی میکنی و قاشقو پرت میکنی و با دست از روی زمین برمیداری و میخوری ........ مارکارونی هم دوس داری من واست با قاشق کوچولوشون میکنم ولی اونا رو نمیخوای و دنبال اون درازایی ...... این از بخور بخورات
ولی باز جونم برات بگه ....... سوپ دوس نداری و بزور ماست ای یه کمی با غر غر و کلی عشوه میخوری ........... موز دوس نداری و تا میبینی موزو فرار میکنی که یعنی نمیخوای بخوری ......... زرده تخم مرغ هم که دیگه نگم بهتره .......
خلاصه داستانیه این بخور نخورهای شما گلی مامان ولی شکر سالمی همین واسم کافیه ...... حالا تپل هم نباشی مگه حالا چطور میشه ؟ .......