دختر موسیقی دان من ...........
دختری سلام عزیزم
چند روز پیش شیوا و آرمان دختر و پسر خاله نرگس اومدن پیشت تا باهات کمی بازی کنن . شما هم خیلی خوشحال شدی مخصوصا" که هر دوشون هم بزنم به تخته موهای پر پشتی برای کشیدن دارن و دم به دقیقه شما یورش میووردی تا موهاشونو بکنی .
همین جور که داشتی باهاشون بازی میکردی ... آرمان که کلاس سومیه و خیلی خیلی دوست داره . یکی از جغحغه هاتو برداشت و برات تکون میداد . سر این جغجغه یه سوت هم هست که آرمان شروع کرد برات سوت زدن . همین جور که اون سوت میزد شما خیره نگاش میکردی ....
خلاصه یکی دو ساعت بعد که باباشون اومد دنبالشون و رفتند . من جغجغه ها رو داشتم جمع میکردم . توی بی بی گیمت میذاشتم .که سینه خیز رفتی و همون جغجغه رو برداشتی و به طرف دهنت بردی ....همینطور با دستات میچرخوندیش و به دهنت میکشیدی تا سر سوتو پیدا کردی . سوت جغجغه چه دم و چه بازدم ازش صدا در میاد و شما که فوت نمیتونستی بکنی و بازدم که میکردی صدای سوته در میو مد آینقده کیف کردی و میخندیدی که نگو انگاری از اینکه شما هم تونسته بودی صداشو در بیاری خیلی لذت میبردی .
از اون روز تا حالا این جغجغه خیلی واست عزیز شده طوری که همش تو دسته و صداشو در میاری .