آرام جانم درسا آرام جانم درسا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
وبلاگ اجابت دعایموبلاگ اجابت دعایم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

❤❤ בرسا اجابت یــڪ בعا

ای بوی هر چه گل ..........

بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم،  که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانی...
8 آبان 1391

روزی که یه فرشته کوچولوی زمینی شدم

سلام مامانی  ها و بابایی  ها و نی نی های خوشگل   من یک یک یک شدم...........یعنی یکساله شدم.........مامانی از دیروز تا الان 500 تا بوسم کرده.......دستامو......پاهامو.......صورتمو دیگه نگو...نپرس......همش میگه یکساله من عزیزمن جون من...یعنی یکساله شدن این همه خوبه ؟........یا من خیلی دوست داشتنی هستم ؟....بابایی همش میخنده...ای بابا...اینجا چه خبره؟....دیروز مامان و بابا منو بردن بیرون بازار برام یه ماشین شارژی گرفتن خوشمل خوشمل....حتی از ماشین بابام هم خوشمل تره .......   تا وقتی خاموشه دوسنش دارم و باهاش بازی میکنم....سوارش میشم اما وقتی روشنه میترسم آخه کوچولویم دیگه....... ...
8 شهريور 1391
1872 0 144 ادامه مطلب

شمس گردونه هستی ......

میزنم من بر قلم تا آورد بر دفترم می سرایم نغمه ای اندر هوای دخترم ای بیان غافل مشو از مدح آن روح تنم شکوه کم کن از قلم نعتی بگو از دخترم فاطمه ام ابیها , عالمی قربان او رو سفیدم در دو عالم چون کنیزش دخترم قلب من چون کهکشانی همسرم ماهش شود شمس این گردونه هستی آری دخترم چشم من جام بلوری , همسرم آبش شود از برای شربتی آری نباتش دخترم آره عزیزم نبات زندگیم ...... روشنی بخش و گرمای زندگی من و مامان یازده ماهگیت مبارک درسای بابا   (این پست رو بابا برای گل دخترش نوشته ) ...
8 مرداد 1391

ماه بلند آسمونم ده ماهگیت مبارک .........

تو که ماه بلند آسمونی منم ستاره می شم دورتُ می گیرم اگه ستاره بشی دورمُ بگیری منم ابر میشم روتُ می گیرم اگه ابر بشی رومُ بگیری منم بارون می شم چیک چیک می بارم   اگه بارون بشی چیک چیک بباری منم سبزه می شم سر در می آرم تو که سبزه م بشی سر در بیاری منم گل می شم و پهلوت می شینم تو که گل می شی و پهلوم می شینی منم بلبل میشم چه چه می خونم   دخترم  ..... ماه بلند آسمونم ........ گرمابخش زندگیم ........ دهمین ماهگرد تولدت م...
8 تير 1391

گذر نه ماه عاشقی ......

د خترم نه ماهگیت مبارک     شبی که آمدی شبی  که آمدی ترانه هایم را آب برد ستاره ها خندیدند   و صدای تپش پنچره بود که میآمد شبی که آمدی روی دیوار دم غنچه عشق رویید شبی که آمدی چشمانم پا در آورد و به استقبال تو آمد شبی که آمدی غصه ام مرد و مرگ بود که سکته کرد شبی که آمدی شیشه سکوتم شکست و شوق بود که جوانه زد ......   نوگلم هدیه ای از  آسمان   برای؛ روز نهمین ماه تولدت  رسید. و دیدم هیچ چیز گلم را جز عشق لایق نیست. عشق نه ماهه من ...
8 خرداد 1391

و حالا دو ماهگی

هورا *** درسای عزیزم سلام . عزیز مامان تا جند ساعت دیگه دو ماهه میشی و مامان و بابا خیلی خیلی خوشحالند امیدوارم بیست نه ... دویست نه نه ...دو هزار نه نه نه ...ساله بشی . عزیزم امروز خیلی قشنگه فقط مامانم از اینکه باید واکسن دو ماهگیت هم بزنی کمی نگرانم امیدوارم زیاد اذیت نشی . تا پست بعدی بای     ...
27 ارديبهشت 1391

سه ماهگی و آغاز چهارمین ماه زندگی

فندو نبات زندگی سخت یا آسان این سه ماه گذشت و شما قدم های مخملی ات را روی چهارمین ماه زندگیت گذاشتی . درسا گلم دوست دارم  گذری تصویری داشته باشم به سه ماه گذشته که ببینم شما خانوم خانوما چقدر بزرگ شدی . خانم شدی . مثل یک دسته گل شدی . اینجا سه روزه هستی و من و شما تازه از بیمارستان به خونه اومدیم.   اینجا شما خانم . یکماهه هستی و زیباتر از قبل در خواب نازی این هم دو ماهگی و آغاز شیطنت ها     و بالاخره سه ماهگی شناخت مامان و بابا و عکس العمل های زیبا به هر چیز . دردانه ام امیدوارم ....... ماهگی ات را جشن بگیرم . ...
27 ارديبهشت 1391

آخ جون من پنج ماهه شدم ....

درسای گل مامان پنج ماهگیت مبارک انشاالله 120 بشی دخترم .   دخترم برگ گلم غنچه ی خوش رنگ دلم دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده زن بر چشمهای خسته ام عشق تو آواز صبح زندگی ست مهر تو آغاز لطف و بندگی ست سر گذار بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازش های توست اشک های سرد خود را پاک کن گرمی قلب مرا با جان خود دمساز کن گوش بسپار به لا لای حزین مادرت خوش بخواب دیده من تا سحر، فانوس گرم و روشن است       ...
20 ارديبهشت 1391

و بالاخره نصف یک سالگی .......

      خدا گفت امروز به من دیدی که آخر در رحمت را گشودم دیدی که مزد این همه تنهایی و غم را کم کم که نه یک جا برای تو رساندم      امروز آسمان هم به من تبریک گفت با ابرش زیبای خود بر روی غم ها گویی تو هم باران شدی وقتی که قلبم در این نبرد جدایی بود تنها   امروز  یعنی ٨ اسفند ماه شش ماه  از آمدنت به خانه ی کوچکمان میگذرد  و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای ما تا زیباترین لحظه ها را برایمان بسازی . . . از بدو آمدنت به زندگیمان و از ه...
20 ارديبهشت 1391