وقتی درسایی علامت سوال میشود ........
عزیزترین سلام
مامانی این روزا داری کم کم شیطون میشی و مامان مثل قبل وقت نداره که وبتو هر روز آپ کنه . اما اشکالی نداره شب ها که شما در خواب ناز به سر میبری سعی میکنم بیام نت و برات چند سطری بنویسم . چند وقتیه واست شعر حسنی رو میخونم . البته با کمی تغییر مثلا" تو دهه شلمرود درسایی تک و تنها بود و .... شما خیلی دوست داری و توی اون مدتی که واست میخونم با اون چشمای نازت زل میزنی و نگاهم میکنی و تا آخرش حتی تکونم نمیخوری .
خلاصه به این شعر یه جورایی خو گرفتی . امروز خاله که اومد حمامت کنه . توی موبایلش یه تیکه از شعر البته با تصویر رو داشت که برای شما از دوستش گرفته بود . وقتی واست گذاشت . یه دفعه به طرف گوشی موبایل خیز برداشتی و با تعجب نگاش میکردی .انگاری پیش خودت فکر میکردی . همیشه این شعرو مامانم میخوند اما حالا داره صداش از اینجا در میاد . گاهی به گوشی که حالا دیگه کاملا" بهش رسیده بودی . نگاه میکردی و بلافاصله به من . آخی مامانی صورتت عین علامت سوال شده بود . یه رابطه حس کرده بودی . اما متوجه نمیشدی چی به چیه . خیلی قیافت بامزه شده بود .