در ادامه ی نای نای دختری ......
سلام خانمی
چطوری عزیزم ؟
نمیدونم حالا که داری این متنو میخونی جند سال داری . ٨ سال . ١٠ سال . و یا .... نمیدونم . فقط میدونم اگر باشم یا نباشم . همیشه عاشقت میمونم عزیزم .
اما همانطور که از عنوان پستت پیداس . یه پیشرفت دیگه داشتی اونم در زمینه نای نای کردن .
چند روزی بود که سعی میکردی روی چهار دست و پا وایسی . آخی عزیزم خیلی جلوی خودمو میگرفتم که دخالتی نداشته باشم . چند باری با صورت زمین خوردی . البته چون من همیشه زیر پات یه پتو نرم میزارم . آسیبی ندیدی . ولی دلم خیلی واست میسوخت . بالاخره . دیروز تونستی چهار دست و پا وایسی و خیلی هم بابت این موفقیت خرسند و مسرور بودی و من و پدری هم از شما مسرور تر .
ولی جالبه که حالا توش موندی که جطوری بری جلو . البته من با پشتکاری که ازت سراغ دارم میدونم به زودی راه حلشو پیدا میکنی . اما حالا که بلد نشدی جلو بری . از فرصت استفاده نمودی و در حا میرقصی . خیلی باحاله . جند باری اومدم ازت تو این حالت عکس بگیرم . ولی متاسفانه یا خوشبختانه از اونجایی که با دوربین خیلی رفیقی . سریع خودتو مینداری روی زمین و شروع میکنی به خندیدن . حالا شاید بدون اینکه خبردار شی ازت عکس بگیرم تا چی پیش بیاد . ولی یه حرکت جدیدت برای من و بابا جونیت به اندازه یه دنیا میارزه . میدونی شما عشق منی .