فرشته ای به نام مادر
فرشته ای به نام مادر کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید،اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟خداوند پاسخ داد:در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز اطمینان نداشت که میخواهد برود یا نه: اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خوان دو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و...