آرام جانم درسا آرام جانم درسا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
وبلاگ اجابت دعایموبلاگ اجابت دعایم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

❤❤ בرسا اجابت یــڪ בعا

کل کل مامان و دختری در یک بعد از ظهر بهاری ...........

عکس هایی بعد از یه خواب  پر از رویا های خوش و خوردن یه غذای خوشمزه مامان : درسایی مامان عزیزم میخوام یه سری ازت عکس بگیرم اجازه میدی ؟ درسا: بی با بو او ..................................................... ترجمه : اختیار دارین مادری . شما خودت صاحب اختیاری بذار یه خنده خوشگل واست بکنم ... که خاله های نی نی وبلاگی خوششون بیاد .....خوشگل شدم ؟ مامان : درسا پس چرا جدی شدی عزیزم ؟ چرا دیگه نمیخندی ؟ درسا : او ها بو ای بو یی ...................... ترجمه : آخه شما میگی من نمیتونم جدی باشم گفتم بهتون ثابت کنم من از عهده هر کاری برمیام . البته این لبامو فشار دادم . بگیر تا نخندیدم . ...
23 فروردين 1391

عکس جدید با لباس جدید

این لباسو بابا حونی اردوانم واسم خریده . خوشگله نه ...... من هم خوشحال شدم پس چپ و راست میخندم ...... مامانی اگه شلوارش تا اینحام بود خوشگل تر نبود ..... وای ایستادن ایستادن که میگن اینه ...... چه حالی داره ..... مامانی کی من میتونم بایستم ؟! ...
18 فروردين 1391

عکسای جا مانده از عید و سفره هفت سین ........

کلاغه روی دیوار صدا میکرد قار قار میگفت خبر خبردار آمده فصل بهار برای دیدن بقیه لطفا" برید ادامه مطلب هواشده پاک پاک سبزه درآمداز خاک برف ها دیگه اب شدندچشمه ها پرآب شدند        بهار و عید نوروزآمده اند امروز با سبدای پرگل با لاله و با سنبل   در این بهار زیبا   دنیا شده باصفا             ...
15 فروردين 1391

آخه این چه ژست عکس گرفتنه ...........

روز اول عیدی همه بچه هاشونو میبرن . کنار گلی . بلبلی . چیزی ازش عکس میگیرند . آقای پدر گرامی . ما رو برداشت گذاشت تو سطل ازمون عکس گرفت . منم اینقده ترسیده بودم که نگو . ...... من که دیگه از خطر سقوط داشتم حون به لب میشدم تمام تمرکزم رو گذاشته بودم رو پاهام و دستام و ملتمسانه مامانی رو نگاه نگاه میکردم که بابا بیا به فریادم برس .....البته اونم دست کمی نداره ها دیدین پست قبلی عروسکی دختر خاله رو چطور کچل کرده بود و ما رو مودار .......... خلاصه مامانی بدادم رسیدو جند تا جیغ  بنفش .....که باعث شدن من بیچاره بیشتر بترسم . بعد بالاخره ما رو ازاین مخمصه بیرون کشیدن و ما هم نفس راحتی کشیدیم .... از دست .......
10 فروردين 1391