آرام جانم درسا آرام جانم درسا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره
وبلاگ اجابت دعایموبلاگ اجابت دعایم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

❤❤ בرسا اجابت یــڪ בعا

تو میروی به سوی سرنوشت و من به دنبال تو

سلام به دختر گلم و دوستان مهربونم اول از همه و دوم و آخر این روزا دخترم سعی میکنم قدمهایم را جای رد پایت  بگذارم ....... نه اینکه نخواهم دست در دست هم همقدم باشیم .... نه همیشه آرزویم هست و آرزویم میماند ...... این آرزو هر روز تکرار خواهد شد ..... اما دوست دارم همیشه پشت سرت ..... مواظبت باشم همیشه همه جا ...... دخترم سه و چهارماهگیت مبارک ...
8 تير 1393
3008 24 32 ادامه مطلب

خانوم کوچولو مامان خونه

سلام دخترم ...... خانوم کوچولو ..... خاله ریزه ..... مامان کوچولو مامان خونه ....شما این روزا به خونه داری علاقه زیادی نشون میدی ...... تا وقتی گیر میاری .... درست مثل من شروع به تمیز کردن خونه میکنی ...... گاهی غر غر میکنی ....... مثل دیروز که تا دیدی روی میز چای انگشت افتاده .... رفتی اسپری آب پاشتو آوردی و یه دستمال برداشتی میگی قربونت برم ..... دوباره که این جا رو کثیف کردی ...... خدا بُکششدت ..... این جور موقع ها نمیدونم چی بگم بخندم برای حرفی که زدی ...... اخم کنم ..... نمیدونم ...... این عکسای این روزاس .... مامانم بزرگ شدی نگی این مامانم منو با این سن و سال به کار وا داشته خودت میخواستی منم میخواستم انجامش بدی .......
2 تير 1393
2107 26 39 ادامه مطلب

اجازه هست ؟؟؟؟

اجازه هست که عشقتو،توکوچه هادادبزنم؟ روپشت بوم خونه هااسمتوفریادبزنم؟ اجازه هست که هرنفس ترانه بارونت کنم؟ ماه وستاره روبازم فدای چشمونت کنم؟  اجازه هست که خنده هات قلبموازجابکنه؟ بهت بگم عاشقتم،دوست دارم یه عالمه اجازه هست نگاهتو،توخاطرم قاب بکنم؟ چشمی که بدخواهمونه،به خاطرت خواب بکنم؟ اجازه فریادبزنم:توقلبمی تابه ابد؟ بدون اگه رسوابشم به خاطرت خوبه،نه بد! اجازه هست دریاباشم،کویرروپیمونه کنم؟ توصدف دلم بشی،من تودلت خونه کنم؟ اجازه هست....؟؟ ...
21 خرداد 1393
3000 25 40 ادامه مطلب

گذشت هزاره اول

عروسک خوشگل و نازم توئی با چشمون میشی  و لپ گلی وقتی که نازت میکنم  می خندی موقع خواب چشمونتو می بندی رختخواب سفید و توری داری تا که برات قصه نگم بیداری منم برات موقع خواب همیشه قصه می گم قصه گرگ و میشه عزیزم دخترکم وقتی کودک بودم وقتی  میدیدم همه اسم خدا رو میارن به آسمون خیره میشن ......دستاشونو برای دعا کردن رو به آسمون میگیرن ....... همیشه فک میکردم آسمون  همون خداس ...... وقتی بارون میومد و آسمون اشکاشو گاهی نم نم گاهی شر شر رو سرمون میریخت فک میکردم خدا از دست یکی مون ناراحت شده و...
7 خرداد 1393
1709 24 31 ادامه مطلب

باز هم گلی از بهشت

خدای بخشنده را شکرگزار و نوزاد بخشیده بر تو مبارک امید که بزرگ شود و از نیکوکاریش بهره مند گردی. امام علی (ع) این هم یه عضو جدید ..... که امروز به خانواده ما تشریف آوردن .... الینا سادات ( دختر ساره جون برادرزاده عزیزم ) قدمش پر خیر و برکت ووووووووو به نظرتون این دو تا شبیه بهم نیستن !!!!!!!!! ...
5 خرداد 1393
2089 18 19 ادامه مطلب

من و شهرزاد دو دوست صمیمی

    از همون اول اولش وقتی هنوز توی دل مامانم بودم ...... مامانم همیشه یه مجله رو میخوند ...... گاهی برای منم یه چیزایی ازش میخوند ....... یا عکساشو نشونم میداد و میگفت شکل کدوم یکی از این نی نی های خوشگل میشی ....... همیشه دوست داشت عکس منم کنار این همه نی نی چاپ بشه .... وقتی بدنیا اومدم و یه کم بزرگ شدم  یاد گرفتم هر کتاب و مچله ای که دم دستم میدیدم پاره کنم ولی مامانم میگه تنها مجله ای رو که پاره نمیکردم و دوس داشتم صفحاتشو ورق بزنم و نگاش کنم همین مجله شهرزاد بود ...... حالا بعد از دو سال هشت ماه بازم خیلی دوستش دارم و بهش میگم مجله نی نی ....... گاهی وقتا مامانم نی نی ه...
1 خرداد 1393

پ مثــــــــل پدر

خوشبختی یعنی قلب پدرت بتپد و صدای تپش قلبش آهنگ زیبای زندگیت شود و وجودش سایه سار زندگیت .. خوشبختی یعنی دلت گرم باشد از وجودش ...... فرقی نمی کند دور باشد یا نزدیک ..... همین که هست کافیست ...... خوشبختی یعنی صدای گام های پر صلابت پدرت ..... وقتی میآید تا لحظات شیرین زندگانیت را رقم بزند ...... حتی اگر با صدای عصا همخوانی کند ..... خوشبختی یعنی دیدن تارهای سپید شده مویش وقتی نوازشش میکنی ......... خوشبختی یعنی نهایت مهربانی خوشبختی یعنی پدر زاد روز فرخنده مولای متقیان حضرت علی ( ع ) خجسته باد روز پدر بر تمامی پدران سرزمینم مبارک و میمون ...
23 ارديبهشت 1393
2116 16 11 ادامه مطلب

دختر بابا دختر مامان

دختر من چه خوبه خنده رو و ملوسه هر چه ... بگی کم نداره باباشو خیلی دوست داره وقتی بابا میاد پیشش توی بغلش میپره دلسوز مادره میشه وقتی بابا سرکاره بابا با اون جوونه قدر اونو میدونه وقتی که لبحند میزنه غم و زدل درد میزنه وای که اگه نبینمش دنیا برام جهنمه عاشقشم چرا .. که او تصویر هر مادریه موهای دم خرگوشی شو توی هوا باد میزنه نمیدونی وقتی میاد بوی گل و جار میزنه بوی خوش موهای او خونه مونو پر میکنه گونه های قشنگ او انار خوش رنگمونه ...
8 ارديبهشت 1393

لبخند مادر

      نمیدونم از چه زمانی این حس در درونم تقویت شد ... نمیدونم دقیقا" ...... دیشب و امروز عجب تمام فکر و ذکرم شده این ...... اینکه ما مادرا چه موقع حس مادرانه به سراغمون میاد ....... نمیدونم اون زمانی که به اندازه ی یه دونه لوبیا تو دل مادرم بودم .......یا نه اون زمانی که زمینی شدم و شدم ته تغاری یه خانواده مهربون ...... همون موقع رو میگم که تو بغل مادرم با اون دوتا چشم سیاه خیره شدم به چشماش ...... همون موقع که به چشاش نگاه کردمو فهمیدم بهترین و امنترین جای دنیا آغوش گرمشه ....... یا نه شاید برای اولین بار وقتی که اون عروسک مو سبزو که خیلی خیلی دوستش داشتمو و اسم لیندا رو براش انت...
31 فروردين 1393