آرام جانم درسا آرام جانم درسا ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
وبلاگ اجابت دعایموبلاگ اجابت دعایم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

❤❤ בرسا اجابت یــڪ בعا

قربانگاه عشق

  عید قربان عیدی که یاد بود خاطره است خاطره یک پدر و قصه یک پسر عیدی که یادبود ابراهیم خلیل است عیدی که قصه ایثار اسماعیل بیائید به یاد بود بابای ابراهیم به قربان گاه برویم و الله اکبر را زمزمه کنیم ای همیشه خلیل من در موعود نگاه زیبایت اسماعیل شده ام که قربانی چشم های روشنت باشم بگو کدام قربانگاه را برای آخرین نفسم برگزیده ای ای خلیل من عید قربان مبارک دوستان خوبم ..... توسط : نیی خاله ...
24 مهر 1392

تولدانه (سری دوم )

از راست به چپ : اسحاق - آرینا موفرفری - ماهانی - النا - روژان - درسا - فراز - آیناز با هفت تا آسمون پر از گلای یاس و میخک با صد تا دریا پر از عشق و اشتیاق و میخک یه قلب عاشق با یه حس بیقرار و کوچک فقط میخواد بهت بگه تولدت مبارک ...
21 مهر 1392

اندر احوالات یک دخترک دو ساله

دخترک دوساله من این روزا وقتی ازش اسمشو سوال میکنن بلافاصله میگه درتااحمدی ..... البته این اواخر دوسالگی اش هم به رخ همه میکشه و پشت چشمی نازک میکنه و آخر جمله ش میگه دو تالمه ........ و آخر آخرش هم میگه واحد 12 ...... جالب اینجاس که ما واحد 11 هستیم نه 12 ........ دخترک دوساله من این روزا صبح از خواب پا میشه دستای کوچولوشو از هم باز میکنه و نفسی تازه میکنه و سلامی به زیبایی یه صبج دلپذیر نثارم میکنه که برام یه دنیا ارزش داره البته این سلامها گاهی تا یه ربع طول میکشه چون تمام عروسکا هم باید از سلامتی برخوردار شوند. دخترک دوساله من این روزا هر وقت با پدرش بیرون میره میاد کنارم و میگه:  مامان ایندا باش تا من بیایم ( مام...
15 مهر 1392

و بالاخره گام آخر ....... دوسالگی

وبالاخره ایستگاه آخر درسای ساله من یکی بود یکی نبود زیر چتر آسمون زیر گنبد کبود یه مامان بود و بابا میکردن باهم دعا میگفتن آهای خدا بشنو صدای ما خدای هفت آسمون دختر ابرو کمون زود بیاد به خونمون آخرش یه روز خوب دختری ابرو کمون مثل ماه آسمون اومدش به خونشون شد گل گل خونه شون ( خاله نیی حونش ) آمدی به به! چه زیبا آمدی! مثل بوی گل به دنیا آمدی   " گلم ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی برای مادرت تمام دنیا هستی " راستی شعر قشنگت ...
11 شهريور 1392

ماه من

  دیشب در دل تاریکی ماه را چستجو میکردمو ..... نیافتمش ..... دیدم سو سوی نوری مهتابی ...... ار دوردستها ......... چشمانم را ریز کردم .....بلکه ببینم مسیر روشنایی را ....... مسیر آشنا بود ........ پس شتابان به سویش شتافتم ......... مسیر بسیار آشنا تر به نظر میرسید ....... دیگر چیزی نمانده بود .....یافتمش ...... ماه من بود دخترم که نورش از درز اتاقش چشمانم را خیره ساخته بود   تنها فقط   گام دیگر به دو سالگی   ...
7 شهريور 1392

فقط به خاطر تو

  دخترم از روزی که اومدی ............ دیگه خیره خیره هیچ  کسو نگاه نمیکنم ....... از وقتی که آغوش کوچولوتو با لبخند زیبات به روم باز میکنی.................. از وقتی میگی مامانی ماماجون دوستت دارم ........... از وقتی که پاکی دلتو باور کردم ............... از وقتی عاشقانه نگام  میکنی ...... و از وقتی صدای نجوا گونه ات  تمام خلوت زندگیمو پر کرده مادر بودنمو باور کردم میدونی فقط به خاطر تو   گام دیگر تا دوسالگی   ...
6 شهريور 1392

خنده های کودکی

  دخترم      درسایم              اینروزها .....خانه ی ما                                    در خلال خنده های کودکی                                                     در میان روزهای کودکی                               &...
5 شهريور 1392

آغوش مادرانه

    دخترم درسایم دلم همیشه به آغوش کشیدنت را میخواهد یه آعوش واقعی یه آغوش گرم یه آغوش مهربان یه آغوش زنانه یه آغوش مادرانه اینرا از من دریغ نکن نه امروز نه فرداها روز تا دوسالگی       ...
4 شهريور 1392

دنیای من

 در این دنیا که هر چه کوه ها به هم نزدیک میشوند ....آدم ها از هم دور  و با اینکه کلاغه با تلاش بسیار به خانه اش میرسد دیگر قصه ها به سر نمیرسند من توانستم شما را داشته باشم چون آهنگ خواستن سر داده بودم   روز دیگه تا دو سالگی   ...
3 شهريور 1392