نسیم بهار و خوشی روزگار ........
نسیم بهار و خوشی روزگار ........
عزیزم سلام .......
این روزا بهار اومده ......دنیا رنگ و بوی دیگری به خودش گرفته ...... همه جا سبزه ...... نسیم خنک از پنجره های خونمون سرک میکشه و روی صورتمون میشینه ......دوباره روزای کاری بابا شروع شده و من و شما عین این نوزده ماه روزگار میگذرونیم ...... با شادی و سلامتی بحمداله ...... اما سوای بهاری شدن و نو شدن روزگار این روزا برای جمع سه نفره ما پر از شادیه .........میپرسی چه خبره ؟؟؟؟؟ میگم برات .....اجازه بده بابا هم با این پست همصدا کنیم .....میخوام با اونم حرف بزنم ...... حرفایی که توی این سیزده سال زندگی بارها گفتم اما هنوز تازگی داره ......بابای دخترم بفرمایید .....اومدین شروع میکنم .....
اردوان جونم .....درسای عزیزتر از جانم و شما گل دوستای عزیزم .......
روز 19 فروردین که دقایقی دیگه تموم میشه و میریم که روز 20 فروردین رو شروع کنیم ......بهترین اتفاق زندگی من رخ داده ...... واسه اینکه روز عروسی من و اردوانه روز یکی شدنمون روزی که یکی از مردان عزیز روزگار نصیب من شد ......اردوانم شروع چهاردهمین سال زندگیمونو بهت تبریک میگم ......امیدوارم خونواده ی کوچیکمون همیشه همینطور عاشق و دلبسته هم باشیم ......انشاالله تا هستیم با هم باشیم ..... خدایا از داشتن این دو فرشته تو زندگیم بی نهایت ازت ممنونم ........ 
واما بیست فروردین روز تولد عزیز دلم اردوانه .....تولدت مبارک همسرم ....... هزاران هزار بار بهت تبریک میگم ........ یه سبد پر از سلامتی و نیک بختی برایت آرزو دارم عزیزم .........یادش بخیر اردوان ........ خوب میدونی یاد چی افتادم ...... اووووم درست حدس زدی شب عروسیمون که شد شب تولد شما ....... کیک عروسیمون شد کیک تولد شما 
و جشن عروسیمون شد جشن تولد شما ....... و آهنگ عروسیمون شد آهنگ تولدت مبارک ....... شادی روی شادی همه کف میزدن و تبریک میگفتن گاهی عروسیمونو و گاهی تولد شما رو ....... اون شب زیبای زیبا شد عزیزم به یمن داشتنت و تولدت .......
امشب
آسمان شعرم سپید است
با چشمک ستاره هایی
که برای شکوفه های رقصان کف دستانم
طنازی میکنند
و لبخند تو
که مرا زیباتر میکند !
آنقدر زیبا
که پروانه ای میشوم
مست
به نوشیدن شهد نگاهت !
........
از روزی
که شیار انگشتانم را
با مهربانی دستهای تو
پُر کرده ام
روی لبهایم
ترانه ای میروید
با نام :
(((( دوستت دارم همسرم ))))
روز اول فروردین 1392 هفت سین محل کار بابایی
سو م فروردین 1392 اسکله منطقه ویژه اقتصادی محل کار بابایی
درسا : بابای من ایندا آبه ؟؟؟؟؟ بابایی هم در حال توضیج دادن به دختری ......
بابایی و درسا بازم هفت سین محل کار بابایی
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
و در آخر هم دوستتون دارم يه دنيا
.gif){kind=small}
