کاشکی اینقده دخترم صبور نبودی .........
عزیزم دخترکم .....سلام
وقتی به دنیای خاکی قدمای مخملی تو گذاشتی ..... همه بهم میگفتن کاشکی دختر صبوری باشه ..... کاشکی شبا زیاد بخوابه و روزا هم زیاد گریه نکنه ...... منم میخواستم چون اون موقع حالم خوب نبود و نمیتوستم بغلت کنم ...... و واسه عمه و خاله و بابا میشد درد سر ...... هم باید مواظب من بودن و هم باید از شما نگه داری میکردن .......
گذشت منم خوب شدم و سرپا ..... دیگه خودم میتونستم ازت نگه داری کنم ...... اما باز هم صبور بودی و آروم ....... خدا رو شکر میکردم ......
دوباره گذشت حالا میتونستی خودت بازی کنی .....غلت بزنی ..... اما بازم صبور بودی و صبور
حالا دیگه کم کم داری واسه خودت خانمی میشی ..... گاهی وقتا یکم بی قراری داری ..... اما همچنان صبوری ....... وصبور .
دو هفته پیش ..... شب خوابیدیم نیمه های شب بود که از صدات بیدار شدم ....... دیدم داری با خودت حرف میزنی ...... اولش فکر کردم خوب بیدار شدی و بیخوابی زده به سرت و داری با خودت بازی میکنی ......ولی بعد وقتی دست به سرت کشیدم دیدم داری تو تب میسوزی ..... خدای من دلبندم ..... نمیدونم داشتی هذیون میگفتی یا نه .....نمیدونم اما من بجای شما بودم بیقراری میکردم ..... گریه میکردم .....عزیزم چرا صبوری ......
دیروز ماشاالله سوپتو خوب خوردی و منم خوشحال یه عالمه بهت دادم و بعد از نیم ساعت هم آب میوه ....... خوابیدی و توی خواب شروع کردی به سرفه ....... داشت حالت بهم میخورد ...... و آخرش یه عالمه بالا آوردی ...... اما بلافاصله بعد از تعویض لباسات و شستن دست و صورتت ..... خوابیدی و دم نزدی ..... خدایا عزیزم منو ببخش ..... اشتباه از من بود یه عالمه غذا و آب میوه آخه مگه جقدر شما معده ت گنجایش داره ...... ببخش ..... کاش خونه رو روی سرت میذاشتی کاش اذیتم میکردی .... کاش اینقده گریه میکردی تا من عاصی بشم .... عزیزم نمیخوام صبور باشی .....میخوام نشون بدی که ناراحتی ......درد داری ..... یا مریضی ..... الان وقت دندون در آوردنته خودم میدونم چقده اذیتی همه چی رو به دندون میکشی ..... انگشتاتو روی لثه ت فشار میدی .... اما بازم صبوری .....
من مامانتم ..... هرچی داد و گریه و بی تابی داری سرمن بزن عزیزم ..... دیگه صبوری نکن باشه ....