آنتول .......
سلام عزیز مامانی .... خوبی گلم ؟؟؟؟؟؟ الان که این متنو میخونی امیدوارم خوب خوب خوب باشی ..... نه مثل این روزهات که حسابی واسه دندون درآوردنت بد خلق شدی و البته بیمار عزیزم .......
این بیماری شما هم داستانی شده برای ما ......
چطور؟؟؟؟؟میگم واست .......
دیشب با صدای نازک و مخملیت اومدی بالای سرم تازه خوابم برده بود و تو عالم خواب سیر میکردم ...... تکونم دادی ..... اولش فک کردم خواب میبینم اما بعدش بلند شدم میگم چیه مامانی ؟؟؟؟؟ آب میخوای ؟؟؟؟؟ میگی نه درتا معیض شده ( درسا مریض شده ) .....میگم : وای مامان چرا؟ دست زدم رو پیشونیت .... کمی گرم شده بود ..... تا اومدم پاشم .... میگی : مامام ..... درتا اِیه میتاد ( درسا گریه میخواد ) درتا داوو نیتاد ( درسا دارو نمیخواد ) ......درسا آنتول نیتاد ( درسا آمپول نمیخواد ) درسا دَد داله ( درسا درد داره ) ...................... عزیزم گرفتمت توی بغلم بوسیدمت ...... دارو که نخوردی هر کاری کردم ...... دیگه تقریبا" موقع سحر شده بود اومدم اردوانو بیدار کردم و گفتم اردوان بریم دکتر این بچه تب داره ....... رفتیم درمانگاه تا وارد اتاق دکتر شدیم .......رفتی پیش دکتر میگی : درتا معیضه ( درتا مریضه ) درتا دونا داره ( درسا گناه داره ) درتا نازه ( درسا نازه ) درتا داوو نیتاد ( درسا دارو نمیخواد ) آنتول نزنی ها ( آمپول نزنی ها ) ...... و عچیب که آقای دکتر تما م حرفاتو متوحه شد و میگه به چشم خانوم خانوما اما الان من باید چه طوری خوبت کنم ؟؟؟؟؟؟ و شروع کرد به خندیدن
و اما ....................
نشون به همون نشون که شما دو تا آنتول ( آمپول ) نوش جون کردی ..... تا شما باشی برای دکتر جماعت خط و نشون نکشی گلم !!!
بعدا" نوشت : این مریضی شما اگه برای شما خوب نبود واسه ما یه حسن داشت ..... ما مثل چند روز قبل خوابمون نبرد و با خوردن سحری روزه گرفتیم ...... راستی یه چیزی رو کاملا" در گوشی بهت بگم ما آدم بزرگا مخصوصا" من یعنی مامانت هم از آنتول ببخشید آمپول میترسم...... بین خودمون بمونه ....قول !!!!!
توسط نیی جونش