او خواهد آمد .......همان مردی که جمعه آید روزی

عید شما هم مبارک دختر طلا

---

ممنون دوست مهربونم

فدای این دختر مهربونم بشم من

---

خدا نکنه عزیزم زنده باشی و سلامت

عیدتون مبارک

بوس برای درسا جون

---

ممنون عزیزم عید شما هم مبارک

عید شما هم مبارک باشه.ما هم درسا خوشگلم رو خیلی دوست داریم.ببوسش

---

قربونت برم ممنون

mamnon doste hkobam

---

قربونت برم عزیزم

ای قربون درسا جونم برم خیلی نازه ماشاا...
عید شما هم مبارک باشه عزیزم

---

عزیزمی زنده باشی دوست من ....ممنون

جون دلم خاله ،قربون خودت ونهایت دوست داشتنت

---

زنده باشی خاله جونی میبوسمت

سلام سلام اینو بخونید:
البته من ننوشتما یکی برام فرستاده
ممکنه مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اتفاق میافته!می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس
http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)من خواستم این بازیو دور بزنم مستقیما رفتم به اون ادرس گفت اینطوری نمیشه باید به10نفر بفرستیش نمیدونم چه طوری فهمید.
خوب وقتی دیدیش یادت نره به ما بگی موفق شدی منتظرما.........ا

---

ما که چیزی ندیدیم ..... شما چی ؟؟؟؟

سلام دوست عزيزم

میشه 106 رو به 20008080200 اس ام اس کنید و به دخترم که تو جشنواره تابستانه شرکت کرده رای بدین....

ممنون از لطفتون

---

عزیزم اومدم

سلااااااااااااااام مژگان جونم خیلی دلم براتون تنگ شده قد یه سر سوزن...ماشالا گل دخترمون دیگه خانمی شده...بی معرفتیمو به معرفت خودت ببخش...خیلی پست ننوشته دارم و وندا هم اصلا وقت و اعصاب برام نذاشته.....اگه دیر میام ولی بدونید به یادتون هستم...دوستون دارم....بوووووووووووووس برای دوست جونم و عروسک نازش

---

عزیز دلم خوشحالم که خالتون خوبه همین که خبر دادی ممنون شما دوست خوب من هستی ...... چرا بی معرفت خودم میدونم الان جطور روزگار میگذرونی خودم هم درگیرشم .....

سلام دوست خوبم نورا در مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده است لطفا کد 190رو به شماره 20008080200پیامک بزنید سپاسگذارم .منتظر رأیتونم خاله جونی

---

میام پیشتون

سلام سلام اینو بخونید:
البته من ننوشتما یکی برام فرستاده
ممکنه مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اتفاق میافته!می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس
http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)من خواستم این بازیو دور بزنم مستقیما رفتم به اون ادرس گفت اینطوری نمیشه باید به10نفر بفرستیش نمیدونم چه طوری فهمید.
خوب وقتی دیدیش یادت نره به ما بگی موفق شدی منتظرما.........ا

---

واقعا" من چرا نمیبینم آخه ؟؟؟؟

سلام........
ملاحت و نمک این دختر کوچولوی درسا نام را در تصویر تازه اش اما برای چند بار با لبخندی امضاء کردم .
با لبخند و چشمهایم را کمی نزدیکتر آورده ام تا با دقت بیشتری خیره اش نگاه کنم ، اما نمی دانم این صورت معصوم می خندد یا با دلهره ای که در نگاهش خوانده می شود ، سر دادن گریه را می خواهد آغاز کند ؛ اما خوشبختی از تمام نشانه های دیگری که اینجا هست ، خوشحالم که در پیرامون او موج می زند و منظور از دلهره ای که گفتم ، بی تابی او در زمانهای کوتاه برای گرفتن عکس و برای برای در آغوش کشیده شدن بنظر می رسد .
حدس دیگر در فضایی که در تصویر دیده نمی شود این دختر شیرین ، شخصی را تقریبا غریبه با لحظه های همیشه اش مشاهده می کند که علاقه ای برای بودن او در کنارش ندارد حال تفاوتی نمی کند آن شخص حتی عمو ، عمه ، دایی و یا خاله اش نیز بوده باشد....
پوزش می خواهم اگر حدسهایم کاملا اشتباه بوده باشند ، اما هرچه باشد من دلم می خواهد این ژست قشنگ یا همان "تو دل برو " را ساعتها را شیرینی تبسم لب بنشانم و با حدس و گمانهایی اینچنین ، بی تابی بوسه را بر سرخی ـ گونه های کوچکش در صفحه مانیتور ریختم...
خدا حفظش کند .
اما سخنی با شما بانو ی گرامی که تمام احترامم را بر می انگیزید:

با آنکه هرگز جسارت و حتی روی سخن گفتن با شما را ندارم ، اما برای قدردانی از تمام لطف و محبتی که با یادهای امن و پر آرامش اتان گاه گاهی بر نوشته های کهنه ام شوق نو شدن می پاشید ، وظیفه می دانم با تمام حوالی لکنت زبانم ، ایستاده و سرخیده برایتان بگویم متشکرم...متشکرم که گاه می آیید و در هر آمدنتان شاخه های خشیکده و بی شعر دفترم را با خود می برید تا از سر سبزی باغستان نجابتتان تمام خانه ام سبز شود ...تا بازهم شوق و امیدم برای نوشتنی شاید دوباره ،اینبار در حوالی لکنتی که به زبان قلمم نیز افتاده است ، دنبال ترنجی از واژه ها برای تارو پود فرشینه ای باشم که دوست دارم زیر قدمهای خوبانی اینچنین ، کهنه تر اما گرانبها کنم....
....
.....و در آخر :
با آنکه توان تشکر و حتی شمردن و به زبان آوردن تمام خوبی هایتان را ندارم ، اما بیشتر از تمام آن خوبی ها ، شما را سپاس می گویم از اینکه گاه می آیید و بهانه ای می شوید تا من نیز همچنان بتوانم میهمان تبسم معصوم دختركي بشوم که اینجا و در همین خانه یک دوبار وسعت خیالم را در روزهای کودکی او شریک بوده ام و خود را در شباهتی کامل به روزهای کودکی یافته ام که هرگز در جای دیگری این تجربه برایم تکرار نشده است....
می دانم هر بار که اینجا آمده ام ، پرحرفی هایم آنچنان بوده اند که حتی ممکن است حوصله ی خواندن را از شما گرفته باشند ، اما این از عادتهای کوچک من است که عیب جمله های بی سرو ته خود را در پناه حرفهای طولانی پنهان کنم و امیدوارم همین پرحرف بودنها باعث نبوده باشند که بانو دیگر رغبت آمدن به خانه ی حقیرانه ام به خود راه ندهند....

---

ممنون برادر من باور کنید هر بار که مینویسید نه یه بار بلکه جند بار میخونم ....

سلام عزیزم
لطفا تو مسابقه نی نی وبلاگ کمکم کنید تا بتونم رای بیارم
بی زحمت یه سر به وبلاگ شیرین تر از عسلم بزنید و با دیدن عکس کد 230 رو به شماره پیامک 20008080200 ارسال کنید اگه براتون امکان داره با چند تا سیم کارت بفرستید یا به دوستاتون هم بگید ،،یه دنیا ممنونم امیدوارم بتونم جبران کنم راستی فقط به یه نی نیlمیتونید رای بدید بعد از این که رای دادید به من خبر بدید تا بدونم کدوم یکی از دوستای مهربونم کمکم کردن و تعداد رای ها رو هم داشته باشم
یه دنیا سپاس

---

چشم دوست من

سلام دوست خوبم ببخشید میشه چند لحظه بیای وبم عکس پسرم ببینی در مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده اگه دوس داشتی بهش لطفا رای بده
کد 174 پیامک کن به 20008080200(دوهزار هشتاد هشتاد دویست )
یه دنیا ممنونم از لطفت ...

---

باشه چشم عزیزم

چه دختر نازی دارین خدا حفظش کنه .خیلی خیلی نازه

---

ممنون مامان جونی

سلام و نور.
سلام و رمضان ... سلام و قدر.
امیدوارم درسای چون نفس عزیزم سالم و شاداب باشد و نیز شما بانو ، آرزو می کنم با هر اندوه و تالمی بیگانه باشید.
هدف ، عرض سلام و آرزوی سلامتی بود که بعد از آن شاخه گلی در انتهای صحبتم گذاشتم تا اینبار کمی زودتر از آمدنهای قبلی بروم. اما قبل از ثبت کردن نظر کوتاهی که نوشته بودم ، برای لحظه ای احساس کردم که عادت نکرده ام وقتی به این خانه می آیم ، حرفهایم را و حتی سلامهایم را با جمله هایی تا اینهمه کوتاه به پایان ببرم و حتی با خودم گفتم نکند کوتاه بودن نامعمول حرفها، گمان ِ سرد بودن سلامهایم را در خیال ظریف و مسیر چشمهایی بپاشد که این حرفها را دنبال می کنند...
اینچنین متوجه شدم با آنکه عادت پسندیده ای نیست ، اما به پرحرفی یا همان پر حرف بودن در خانه ی شما عادت کرده ام و وقتی متوجه این عادت خودم می شوم ، با آنکه قبلا نیز برای حرف زدنهای طولانی ام عذر خواهی کرده بودم ، اما واقعا بخاطر صحبتهای طولانی قبلی و احتمالا برای طولانی شدن همین نظر نیز شرمسار شما می شوم که تمامشان را با حوصله خوانده و با مهربانی پاسخ نوشته اید. اینبار اما براستی عادت طولانی شدن حرفهایم در خانه ی شما را در میان تفکر خود ارزیابی کرده و از همین عادتی که دارم متوجه می شوم ادمها بی آنکه تصمیم گرفته باشند اما گاهی به برخی از چیزها عادت می کنند که اگرچه همه ی آنها نیز بمانند پرحرفی کردن زشت نیستند ، اما بنظرم برای تمام عادت کردنها و یا لااقل برای بیشترین عادتها متوجه بود که چقدر بد است این رسم عادت کردن در زندگی ! و در میان همه ی عادتهای زندگی ، بنظرم آندسته از عادت کردنها که با روح و یا احساسات درونی انسانها سروکار دارند ، بدتر از بقیه و حتی بدتر از پرحرفی هستند !
البته حرفهایم با معیاره و دیدگاه شخصی و کنونی ام در اینجا نوشته می شوند که ممکن است نه تنها هیچ کس دیگری که آنها را می خواند قبول نکند ، که خودم نیز در زمانهایی از آینده ، قسمت زیاد و حتی هیچکدام از این حرفها را قبول نداشته باشم !
اما اکنون و در نظرم همان چیزی که گفته شد قوت بالایی گرفته و موجب تکرار این حرف من می شوند که در میان همه ی عادتهای زندگی ، عادت کردن به چیزهایی که با روح و یا احساس سرو کار دارند چیز بدتری است که برای ترک یا فراموش کردن این عادتها مجبور خواهی بود گاهی تاوان نیز بپردازی....
عادتهایی بمانند عادت کردن به مانوس شدن و داشته هایی که شاید روزی دیگر آنها را نداشته باشی.... عادت کردن به بودن و حضور داشتن در محلهایی که حتی ممکن است روزی اجازه داخل شدن به آنجا را نداشته باشی....عادت به روبرو شدن با کسانی که از دیدنشان احساس شادمانی در درونت می نشیند و ممکن است یک روز آنها بخواهند تمام این شادمانی را با گرداندن روی خود و سعی در روبرو نبودن با تو ، از تو بگیرند...
این عادت کردن گاهی موجب نشستن بغض در گلویمان می شود بمانند زمانهایی که آنقدر به بودن کسانی در کنار خود عادت می کنیم که آنها را دوست خود می نامیم... آنها را برادر یا خواهر خود دانسته و حتی آنها ترا برادر یا خواهر صدا می کنند ، اما یک روز وقتی که دلتنگ بودنشان می شوی ، در می یابی که آنها هیچ علاقه ای برای حضور و بودنشان در کنار ما نداشته و مانند ما هرگز دلتنگ نبوده اند........
راستش با تمام چیزهایی که از بد بودنهای رسم عادت و عادت کردن در زندگی می دانم ، اما گاهی همین عادت کردنها می آیند و در زندگی من می نشینند و شاید از نوع همین عادت و عادت کردنها باشد که در یک دو هفته ی اخیر ، هر شب پایانی هفته و به امید احساس حضور دوستان مجازی اندکم، با شور و شوق به سراغ وبلاگ متروکه ی خود می آیم و تا باز شدن کامل صفحه و نمایش قسمت نظرات ، زمانها برایم بسیار کند اما شیرین سپری می شوند ... اگرچه در همین یک دو هفته هرگز نوشته ی جدیدی در قسمت نظرات وبلاگم نبوده و هیچ کسی میهمان خانه ام نبوده است تا از روبرو شدن با او لبخند به چهره ام بنشیند، اما این هم یکی از عادتهای کوچک من است که وقتی به نیت صحبت و دیدار با دوستان مجازی ام فرصتی را برای حضور در این مجاز فراهم می کنم ، اگر آنها هم در تمام این مدت ، از من هیچ سراغی نگرفته باشند ، اما به دیدارشان می روم و در تلخ و شیرین مجازی اشان مشترک می شوم .....شاید هم عادت خوبی بنظر برسد ، اما تمام این عادت ، تنها تا وقتی با من خواهد بود که زمزمه مهر و شیوه ی مهر ورزیدن، به عادت یک سویه برای برآورده ساختن توقع های آسانتر برای دیگران تبدیل نگردد.. به باور ساده انگارانه و یا پنداره ی سماجت ترجمه نشود.....
اما ممکن است روزی احساسم برایم چیزی را بگوید که آنروز با دانستن آن دریابم مهرورزی و شیوه ی مهرورزیدن ، به همان عادت دوست داشتن و دیگر پنداره های ناصحیح تبدیل و ترجمه می شود که با تمام بهانه های دلتنگی ام ، اما بهانه ای برای هیچ ذره ای از آن عادت در وجودم باقی نمی ماند.... آن وقت تمام خاطراتم را بر می دارم و از آن خانه می روم....از آنجا می روم و در همان لحظه هایی که هر لحظه دورتر می شوم ، تمام عادت و عادت کردنهای گذشته را فراموش می کنم تا روزهای آینده را آسوده تر و فارغ از خیال کسانی سپری کنم که تمام یا بخشی از عادتهای من برای زندگی بوده اند.....
حرفهایم بسیار طولانی شد که در همینجا سعی می کنم آنها را تمام کنم . با آنکه در ابتدای حرفها یم تاکیید کردم که منظور ویژه یا خاصی از بیان این صحبتها ندارم ، اما این قسمتش را باور کنید بی هدف نیست که می نویسم دلتنگتان شده ام.... دلتنگ نفسهای آرام و کودکانه درسا که فرصتی را برای روح و دلم فراهم و برای تسلیم شدن در برابر چیزی بنام آرزوی کودکی، بهانه خیالم می شود .... دلتنگ عزیزترین یادهایی که در یادم مانده اند و از بودنشان یاد گرفته ام که در زندگی ام جایی برای اضطراب نیست....دلتنگ ارزشمندترین بارقه ی آن شوق که "برادر " صدایم می کند و من چقدر اینگونه آسان و صمیمی می توانم چند شاخه رز مجازی را به خواهرم تقدیم کنم و بگویم شما بی نهایت مهربانید.

---

سلام دوست و برادر مهربانم ..... عادت شما به سر زدن به خانه ی مجازیمان بسیار پسندیده است امیدوارم همیشه به ما سر بزنید ...... امیدوارم همیشه سلامت باشید و شاد ..... من خوشحالم که دوستانی همانند شما و دیگر دوستانمانم دارم ....... ممنون بابت تمام مهربانی هابتان ...... خوش باشید