عکسهایی جا مانده از خاطرات ......... (قسمت اول )
چشم و گوش و زبانم
بینی، دو دست و پایم
همه وجود و قلبم
هدیه داده خدایم
می دونی پاهای من کجا هستند؟
می دونی من با اونا چی کار می کنم؟
من هیچ وقت با پاهای برهنه بیرون از خانه راه نمی روم.
گُل ها را لگد نمی کنم.
پاهای من کوچک هستند ولی حتماً به زودی اندازه پاهای مامان و بابام می شوند.
کفش های بزرگ تر ها رو نمی پوشم.
در موقع ورزش با پاهام توپ رو شوت می کنم.
خوب می دوم و با دوستانم بازی می کنم.
در مقابل خداوند رویپاهایم می ایستم و نماز می خوانم و از او سپاسگذاری می کنم.
خدای بزرگ ما رو دوست داره.
ین همه نعمت به ما داده تا ما از اونها به خوبی استفاده کنیم.
ما همه اونو دوست داریم و ازش متشکریم.
حالا فهمیدی من با هدیه خدای خوبم چی کار می کنم؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی