برای دخترم
دلبندم
آن روزی که برای اولین بار فهمیدم که تو را باردارم وقتی پدرت با یک دنبا شوق آمدنت را خبر داد نمی دانی چه حالی داشتم . غرق شادی و سرور نمی دانستم بخندم یا گریه کنم . پدرت هم حال و روزی بهتر از من نداشت
دخترم
آن روزی که برای اولین بار تکان خوردنت را در وجودم حس کردم با تمام وجودم خدای مهربان را که لطف خود را شامل حال من و پدرت کرد را سپاس گفتم
عزیزتر از جانم
اولین عکس سونوگرافی که خبر از سلامتی تو را میداد را هیچ گاه فراموش نمیکنم و همیشه و همییشه نزد خودم نگه میدارم زیرا قشنگ ترین عکسی است که در طول تمام زندگی ام دیده ام
فرشته ی کوجولوی ما
حال که کمتر از یک ماه به آمدنت مانده و شمارش معکوس آمدنت شروع شده سرمست از لطف خدا همراه با پدرت به انتظار نشسته ایم تا وجود نازنیت را در آغوش بگیریم
کوچولوی من
تصمیم گرفتیم این وبلاگ را برای تو تهیه کنیم تا در آینده زمانی که خواندن و نوشتن را آموختی بعنوان تحفه ای هر چند ناچیز تقدیمت کنیم تا بعد از آن مدیریت امور آن را خود به دست بگیری
به امید ان روز