یک خواهش مادرانه
درسای عزیزم .
توی این دنیای پر از جنگ و خونریزی که هیچ کس به فکر کسی نیست . توی این دنیای ماشینی که همه میخوان دیگری را نردبان پیشرفت خودشون قرار بدن . امروز مامان شاهد صحنه ای تماشایی و البته زیبا بود که دوست دارم برایت تعریف کنم شاید تلنگری باشد برای آینده .
دختری
عصر کمی خرت و پرت میخواستیم اول بابا اردوان خودشون به تنهایی میخواستن برن بعد دیگه تصمیم گرفتیم همه با هم بریم. به بازار روز میوه جات و تره بار که رسیدیم شما روی پای مامان آرام خوابیده بودی پس بابا به تنهایی رفت و من و شما تو ماشین موندیم چند دفیقه بعد ماشینی اون سمت خیابان پارک کرد و آقای جوانی همراه با یک آقای مسن و پیر از ماشین پیاده شدن و به سمت چرخ دستی ایی که جلوی ماشین ما پارک بود اومدند که میوه بخرند.
عزیزم
آقای پیر خیلی آروم راه میرفت و مانند کودکی نوپا قدم هاشو برمیداشت . وقتی رسیدند به آقای فروشنده . متوجه شدم آقای جوان سعی میکنه دو سه قدم با فاصله پشت سر آقای پیر حرکت کنه یکدفعه دیدم آقای پیر تمام اندامش شروع به لرزیدن کرد طوری که حتی نمیتونست حرف بزنه . برای لحظاتی من مبهوت ماندم که چرا یکدفعه این جور شد . عزیزم آقای جوان اصلا" به روی خودش نیاورد ولی از پشت تمام حواسش به پیرمرد بود و دست هاشو به حالت آماده باش گرفته بود که به محض اینکه آقای پیر کنترلشو از دست بده کمکش کنه . اما به ظاهر خودشو خونسرد نشان میداد.
خلاصه دوباره پیرمرد بیمار به حالت اول برگشت و از آقای فروشنده سفارش چند کیلو میوه کرد .فروشنده شروع به گذاشتن سفارش پیرمرد کرد . پیرمرد که میخواست از جیبش پول برداره . متاسفانه دوباره اون حالت لرزش اومد سراغش و نتونست کیف پولشو در بیاره . جوان اومد که از تو جبیب خودش پول در بیاره . اما تا متوجه شد پیرمرد داره نگاش میکنه . دستشو از تو جیبش در آورد . خلاصه آقای پیر بعد از آروم گرفتن به فروشنده پولشو داد . و همون طور یواش یواش رفتند و سوار ماشینشون شدند . نمیدونم نسبتشون باهم چی بود .اما آن چیزی که برام ارزش داشت این بود که بر خلاف جوونای امروزی که اصلا" حال و حوصله ندارند این آقای جوان آنقدر با آرامش با پیرمرد رفتار میکرد که من واقعا" ذوق زده شدم . تمام حواسش به پیرمرد بود اما نمیخواست پیرمرد احساس کنه داره به اون ترحم میشه . گذاشت خود پیرمرد حساب کنه که غرورش حفظ بشه .
درسا جونم یک نمره بیست به این آقای جوان که آنقدر با معرفت عمل کرد .
خواهش من از شما اینه درسا جونم در آینده اگر ما دچار ضعفی بودیم هیچوفت به طور آشکار به ما یاد آوری نکن بذار مانند این پیرمرد بیمار غرورمون حفظ بشه . ممنونم دختری مامان .