آرام جانم درسا آرام جانم درسا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگ اجابت دعایموبلاگ اجابت دعایم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

❤❤ בرسا اجابت یــڪ בعا

عید اومد و نی نی ما هم یک ساله شد ( به سال قمری )

  حلول ماه عید و شادی مسلمین است پایان ماه روزه، برای صائمین است نشاط و افتخار و شادی و سربلندی از محک الهی برای مؤمنین است                     مامانی سلام گلم ..... میوه دلم .... غنچه خوش رنگ زندگیم دیگه بزرگ شدی ..... خانم شدی ..... شکفتی عزیزم پارسال به سال قمری شما به دنیا اومدی ...... شدی همه ی همه ی زندگیم شدی چونم و عمرم و عشقم و نفسم و هستیمو و تمام زندگیم ... شدی روز و شبم ...... شدی صبح ظهرم .... اصلا" شدی خود خودم ...... چون بعد از اومدنت دیگه منی وچود ندار...
23 آذر 1391

وقتی نگاه میکنی ..........

سلام عزیزم این روزا چند روز در میون میتونم واست پست بزارم ...... چرا؟؟؟؟؟؟ خوب به جند دلیل ....... اول اینکه شما خانمی هنوز دندون در نیوردی و خیلی بیتابی میکنی ....... دوم اینکه بسی شیطون شدی فدات بشم ....... سوم اینکه این اینترنتمون یه خط در میون قطع تشریف دارن ...... حالا بفهمیدی مادر جان .......   اما در مورد این پست ...... هنوز نمیتونی صبحت کنی ....... یعنی یه چند کلمه مامان .... بابا ...... دو ....... کی ...... چی ..... نه ....... و یه مشت کلمات نامفهوم که هر چی توی فرهنگ لغات سراسر دنیا گشتم مفهمومشونو پیدا نکردم ...... اما یه زبون زیبا بلد شدی اونم زبون نگاهه ...... با نگاه کردن خیلی خوب به من و البته بابا جو...
5 مرداد 1391

قلدر محلمون کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

سلام گل گلابم ..... عرق بیدمشکم ..... خوشگلم ..... وای که چه دلم تنگ شده بود واسه نوشتن در موردت...... خاطرات خوشگلتو تعریف کردن ...... . این مریضی و زکام کردن چی بود این وسط تابستونی مامان همه گرما زده میشن شما تازه یادت اومد سرما بخوری ؟؟؟!!!!!!! .. ... خدا رو شکر خوبی بهتری ...... یه خاطره امشب میخوام واست بنعرفیم در مورد بزن بهادریت ..... خانم قلدری شدی نگو و نپرس ....... دیروز  دم در خونه با مامان ماهانی و مامان النا گرم صحبت بودیم ....... خانم ( ق) بچه بغل اومد ..... سلام و علیک کردیم ..... نی نیش یه دو ماهی از شما بزرگتره یه پسر بامزه تا شما رو دید یه نی نی کرد و میخواست باهات بازی کنه ... .. یه عشو و ناز ...
27 تير 1391

بوسه و تعظیم به کتاب آسمانی ......

سلام گل من ...... عزیزم چقده خوشحالم دوباره تونستم واست بنویسم ...... عزیزم این روزا اینقده ماه شدی و کارات با مزه شده که نمیدونم چطور تا حالا نخوردمت . گل من ..... من و بابا از بدو تولدت یه قرآن جیبی با جلد بسیار زیبا ...... رو هر شب موقع خواب میزاریم بالای سرت .....ولی قبلش یه تعظیم و یه بوسه نثار کتاب آسمانی میکنیم و از خدا بخاطر داشتنت شاکر میشیم ....... حالا تصور کن شما با تکرار این کار چطور ما رو غافلگیر کردی ..... شب ساعت ١١.٥ بود و و شیرتو واست آماده کردم و دادم دستت تا بخوری خوردی و آماده خواب شدی ...... چراغ خواب رو روشن کردم و بابا بالای سرت نشست و طبق معمول هر شب واست قصه میگفت و همین ط...
18 تير 1391

نه نه ...... نه نه .......

سلام گل مامان .......   شروع یازده ماهگی تو بهت تبریک میگم .... .. اما چرا نه نه ...... بله بهتره ها ...... اصلا" بذار از اولش بگم ........ امروز که طبق عادت هر روزه داشتی خاله شادونه نگاه میکردی ....... همین جور پستونکتو میکشیدی به روی لثه ت .... ... با حرص هم اینکارو میکردی طوری که ترسیدم یه وقت پستونکه پاره نشه بپره تو حلقت .. .... پس بهت گفتم درسایی ..... عزیزم اچونکی اهه ..... یه دفعه خیلی محکم گفتی : نه ..... نه ....... و بعد رفتی ... ... این اولین بار بود که کلمه نه رو خیلی واضح بیان کردی الهی من تنهای تنها فدات ...... کم مونده بود از ذوق زیاد .... غش کنم ..... حالا فک کن اون زمان گذشت و حالا س...
9 تير 1391

به زیبایی یک گل ......

امشب چه شبی روشن و زیبا و مصفاست / احسنت، به این جشن دل انگیز که برپاست گویا که گلی پای نهاده ست به گیتی / کز فرّ و شرف، آبروی جمله ی گلهاست . . . تولدت مبارک عزیز مامان این نی نی نازو که عکسشو بالا میبینی (اوستای گلمه) که دیروز فدمای مخملی شو ساعت 2 بعد از ظهر  به دنیا گذاشت ...... این پسر خواهرزاده ( دختر خاله شما ) شیما جونمه ..... الهی من فداش بشم هم فدای خودش و هم فدای پسرش ..... دخترم تا دیروز که خاله زنگ زد و گفت پسر شیما به دنیا اومد ..... اصلا" باورم نمیشد که شیما کوچولوی خاله پسر دار شده ..... انگاری همین دیروز بود که خواهری یه دختر ناز و بور و سفید برفی به دنیا آورد ..... حالا خودش مادر شده ......
6 تير 1391

دوستی واژ پر مفهو میست ...............

اول سلام .... دخترکم ...... این دو تا عکس زیر رو دوست خوبمون مامان ترنم جون برامون درست کرده..... مامانی اینجا سرای مهر و عشق  است ..... دوست دارم عاشقی  و مهر رو از اینچا به خوبی یاد بگیری ........ تقدیم به ترنم و مامان مهربونش  و شما تمامی دوستان عزیزم عشق معنا دارد دوستی واژه پرمفهومیست ......و محبت زیبا ........ به موازات همند .........دوستی وعشق و محبت همه جا دوستی کالبد است ....... مرکبش عشق و محبت نیرو ...........تا که نیروی محبت نبود مرکب عشق ...........دوستی را نرساند جایی چه تقاوت دارد .......که تو عاشق باشی ...... یا که من عاشق تر ...
31 خرداد 1391

درسایی ..... مقرراتی .......

پنج شنبه : خونه آقاجونی ( بابای مامان) تاریخ : ١٣٩١.٣.٢٥ ساعت : ١٠.٣٠ عمو احمد .خانه نرگس و شیوا گلی و آرمان و مامان و درسا خانوم ..... مکان : گوشه پذیزایی خاله نرگس در حال بازی  با درسایی ...... . خاله نر گس دو انگشت اشاره و وسطی رو بصورت دو تا پا از دور میاره بطرف درسایی ..... ومیگه دو پا دوپا ...... تا برسه به شکم درسایی و یه ریزه قلقلک ...... درسایی: هه هه هه هه ....... و بعد خاله نرگس درسایی نی نای نای ...... نی نای نای .... درسایی میایسته و دستاشو به مامان تکیه میده و نی نای نای میکنه ....... بعد بازی ادامه پیدا میکنه ....... یه بار...
28 خرداد 1391

یادداشتی به وسعت تمام خاطره ها

سلام عزیزم چند روز پیش یه کامنت زیبا داشتم از یه دوست تازه ...... که تمام خونه ی مجازی شما رو در متنی زیبا به تصویر کشیده بود ..... آنقدر زیبا که منم همراه نویسنده غرق کلمه کلمه اش شدم .... و چندین بار خوندمش ...... دوست دارم اینو واست بذارم تا ببینی که دنیا با تمام زشتی هاش ..... گاهی چنان زیبا میشه ...... که زشتی هاش میشن اندازه یه ارزن ......گاهی نگاه هامون آنقدر مهربون میشه و دلامون دریایی ..... که دوست داریم حتی اگه شده برای یه لحظه دنیا متوقف بشه و ما تو همون حال قشنگ بمونیم ...... اینو واست میذارم که بدونی در آینده ....زمانی که من نباشم ....... بعد از خوندن این همه نظرات زیبا که دوستان خوبمون برای شما گلی خانم میزارن ..... ن...
26 خرداد 1391