این تفنگ های دوست داشتنی
عزیز دل مامان و بابا این روزها که بزرگتر و هوشیارتر شدی به بعضی چیزها علاقه نشون میدی البته این علاقمندی کمی تا قسمتی خطرناکه بابا تاره یه تابلو نصب کرده که سه تا تفنگه حالا تو وقتی این تابلو را میبینی میخندی نمیدونم چی تو سرت میگذره ولی امیدوارم خیال کشتن ما را نداشته باشی بالاخره هر چی سرت را خلاف تابلوهه میچرخونیم دوباره برمیگردی به اون اسلحه ها میخندی چراشو نمیدونم !؟!؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی