روزی روزگاری دختری ........
دیروز ساعت 5 عصر .... صدای آقای همسایه توی راهرو می یومد که داشت با دختریش صبحت میکرد یه ریزه لحنش تند و صداش بلند بود انگاری دختری کمی بیرون اذیتش کرده بود ..... درسا دوان دوان اومده گوش چسبونده به در خونه ببینه آقای همسایه داره به دخترش چی میگه ؟؟؟ مامان مژی : درسا مامان داری چکار میکنی ؟؟؟؟ درسا : صدای بابای (....) داره باش دعبا میکنه مامانی ...... مامانی : درسا گوش نچسبون دخترم کار خوبی نیست ...... درسا : مامانی وای بسا میتام گوش بدم بینم باباش چی میده ...... مامانی : میمونه چی بگه ( البته اینروزا این حالت مامانی تکراریست ) درسا : مامانی باباش میده ...... دیده دس به تبلت درتایی...