آرام جانم درسا آرام جانم درسا ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
وبلاگ اجابت دعایموبلاگ اجابت دعایم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

❤❤ בرسا اجابت یــڪ בعا

روزی روزگاری دختری ........

دیروز ساعت 5 عصر .... صدای آقای همسایه توی راهرو می یومد که داشت با دختریش صبحت میکرد یه ریزه لحنش تند و صداش بلند بود انگاری دختری کمی بیرون اذیتش کرده بود ..... درسا دوان دوان اومده گوش چسبونده به در خونه ببینه آقای همسایه داره به دخترش چی میگه ؟؟؟ مامان مژی : درسا مامان داری چکار میکنی ؟؟؟؟ درسا : صدای بابای (....) داره باش دعبا میکنه مامانی ...... مامانی : درسا گوش نچسبون دخترم کار خوبی نیست ...... درسا : مامانی وای بسا میتام گوش بدم بینم باباش چی میده ...... مامانی : میمونه چی بگه ( البته اینروزا این حالت مامانی تکراریست ) درسا : مامانی باباش میده ...... دیده دس به تبلت درتایی...
13 آذر 1392

گذر 27 ماه دلدادگی ..........

دخترکم ماه روی من شما به من ثابت کردی که این جاذیه زمین نیست که مرا روی زمین نگه داشته وجودت مهرت عشقت نگاهت کلامت ....... همه چیزت جاذبه ایست به نام عشق ...... عشقِ بی انتهای من به شما 27 هفت ماهگیت مبارک ...... شروع ماه دیگر مبارک   ...
8 آذر 1392

من بلدم شعر بخونم ......

سلام دخترم ...... از امروز یه موضوع دیگه میخوام به وبلاگت اضافه کنم اونم ( خوندن شعرای خوشگلی هست که با صدای شما خوشگل تر هم میشه ) خیلی خیلی به شعر خوندن علاقه داری ...... و مرتب به مامانی میگی مامان بیا شعل بخونیم ...... اینقده دوس داری که کلام از دهن مامانی خارج نشده سریع شروع میکنی به تکرار ...... تازه شم بعد خوندن شعر ...... یه کمی فکر میکنی و شروع میکنی در مورد شعره سوال کردن ..... گاهی خوبه با دوسه تا سوال قضیه تموم میشه و گاهی اینقده سوال توی سوال میپرسی که نمیدونم چطور حواستو پرت کنم که دیگه نپرسی ..... اولین شعری که برات میزارم توپولویم توپولو هستش که خیلی میخونیش خیلی از کلماتشو واضح میگی ا...
3 آذر 1392

مکالمات سرکاری !!!!!!!!!

سلام به گلپری خودم .... خوبی مامانم ؟؟؟؟ سر حالی انشاالله ؟؟؟؟؟ مامانی این روزا اینقده خوردنی شدی که گاهی دوس دارم ثانیه به ثانیه با شما بودنت در ذهنم روحم ... جانم نقش ببنده و هیجوقت و هیجوقت فراموش نکنم ....... عزیزم اینروزا میونت با تلفن خوب شده ...... البته اینو بگم ها نه همیشه ....... ولی بیشتر وقتا ....... تازه شم نمیدی به من بدونم کیه ...... کافیه زنگ تلفن به صدا در بیاد ....... بدو بدو خودتو به گوشی میرسونی و دِ بدو .... میگم مامانی کیه ؟؟؟؟؟ میگی : نِبیدم بهت میتام خودم صحبت کنم ..... اِ اِ اِ ..... بذار یکی از  مکالمه هایی که داشتی رو برات بذارم  ........ امروز ساعت 1.30 بعد از ظهر ...
28 آبان 1392

فرمانده عشاق .........

هر سال و امسال در چنین شبی قلبم بدجوری آهنگ غم سر میدهد.... انگار یه وزنه سنگین به آن آویزان کرده اند .... انگار هیچ جوری دلم آرام  نمیگیرد .... انگار قلبم های های گریه سر داده ..... هرسال و امسال در چنین شبی نگاهم به دخترم خیره میماند و دلم فشرده میشود .... به یاد ربابه و دل فشرده اش میافتم و دخترکم را با  تمام ووجودم در بغلم میگیرم ......... هرسال و امسال در چنین شبی به سقف محکم خانه مان نگاه میکنم و یاد خیمه  های آتش گرفته اهل بیت امام حسین (ع) میافتم ...... میترسم و با چوبی به سقف خانه مان میزنم میخواهم مطمئن شوم امن است میخواهم آرامش به دلم برگردد اما چه سود که بی تابم و بی تاب ....... ...
22 آبان 1392

محرم خیابان بزرگی است

    گُر می گیری، گرمت می شود، گرما زیر پوستت می پیچد و تو سوختن را در سلول های احساست، حس می کنی. دماسنج دلت را که نگاه کنی، گرمای وجودت دستت می آید. انگار در اجاق رگ هایت هیزم می سوزانند. گرما بالاتر از حدّی است که برف چشم هایت را آب نکند و سماور هیئت ها را به جوش نیاورد. گرما بالاتر از حدّی است که زیر دیگ های نذری را روشن نکند. داغ می شوی. محرم هنوز سوژه داغی است. نفس هایش گرم و عطرآگین است. انگار در ریه هایش اسپند و عود می سوزانند. هر سال صدای گام هایش، کوچه ها و خانه ها را هوایی می کند و با اولین دق البابش، در به رویش می گشایند و این گونه، عطر نفس هایش در پیراهن شهر می پیچد. محرم، سیاه پوش داغی سترگ، از ر...
14 آبان 1392

یک عاشقانه جاودانه

  جایی خوانده ام بهترین جاهایی که در دنیا میتوان حضور داشت : در قلب کسی در فکر کسی و در دعای کسی است دخترم شما قلبم را از آن خود کرده ای ..... با اینکه تمام ساعات روز را با شما میگذرانم .... در هنگام خواب با فکر به شما خوابم میرود و با فکر به شما بیدار میشوم ....... دعای مادرانه و خیرم همیشه بدرقه مسیر طولانی زندگانیت .... عروسکم   همیشه از بچه ها وقتی میپرسیم چقدر ما را  دوست دارید  با حرکت دست و کلام صادقانه ......میگویند دو تا.................... عزیزم منم با تمام وجودم دو تا دوستت دارم یکی برای این دنیا و یکی برای اون دنیا ...
8 آبان 1392

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

دستانش در دستان آلاله همیشه تابان درخشش را به مردی دیگر نوید می‌دهد چشم از کوچکی‌اش قهر می‌کند، چشمه، بزرگی دنیا را در زلالی آن دو، در آغوش می‌کشد چشمه، دریا شد، موج، بهمن کوهسار خورشید، شعله اولین نگاه دستانش در دستان کسی که دخترش او را همسر خود نامید دختری که خود مادر پدرش ماند دستانش دستان کسی را به اهتراز در می‌آورد که عشیره‌ای به حرمتش به سیادت می‌رساند دستانش دستان علی را به اعلی می‌رساند حال دستان علی هم نبض دستان اوست دستان، والا پیامدار محمد(ص) دوستان خوبم ..... مادران و پدران و نی نی های عزیز عید غدیر مبارک ...
2 آبان 1392

تـــــــــولـــــــــدانــــــــــه ( کفشدوزکی بنام درسا )

اول اول اول اولش سلام به خوشگل ترین کفشدوزکم که روز تولدش اینقده خانوم شده بود که همه به به و چه چه سر داده بودن و بعدش سلام به تک تک دوستای مهربونم مامانای گل و نی نی هاشون بابای دوقلو ها و آقا سید و توسن برادر عزیزم دوم دوم دوم دومش روز چهانی کودک رو به تمام کودکان جهان و ایران و بخصوص نی نی وبلاگی های عزیز و بخصوص تر تمام نی نی های خوشگلی دوستان لینکی مون هستن تبریک میگم .... فردا مال شماست نی نی ها تا دلتون میخواد آتیش بسوزونید که فردا کسی حتی نمیگه بالای چشتون آبروس  ......نی نی خانمی خود خودم شما گوش نکن مامانی منظورم نی نی های دیگه بود و سوم سوم سوم سومش ...
26 مهر 1392